#پانزده_سال_کابوس_پارت_145

لئون****

حرفاشون بیشتر عصبیم کرد یهعنی آلبرت به ایدا پیشنهاد ازدواج داده؟! نه غیر ممکنه...دوباره از دور نگاشون کردم!

متوجه آلبرت از پشتش یه چیزی داره در میاره...

لئون:با شماره سه من به آلبرت شلیک کنید درضمن یه بلگرد اعزام کنید....باشه؟

-:بله کاپیتان!

لئون:یک....دو....سه...حالا!

با شیک کردن به آلبرت بهش فرصت ندادم تا به هدفش برسه سریع بهش حمله ور شدیم ....ایدا رو سریع گرفتم بردمش یه کنار!

لئون:همین جا بمون!

ایدا:ولی...

لئون:گفتم همون جا بمون ایدا نیروی کمکی داره میرسه نگران نباش!

بدون اینکه منتظر جواب باشم به سمت آلبرت که درحال فرار بود دوییدم یه سری زامبیای که اسلحه بدست بودن به طرف افراد حمله کردن هلی کوپتر هم به کمکمون اومد!یکی از دوستام مایکل بود...بادست بهش علامت دادم....بعدش دنبال آلبرت رفتم.....

جایی که ایدا پناه گرفته بود اصلا امن نبود بهش اشاره کردم دنبالم بیاد باسرعت دنبال آلبرت میکردیم که آخر سر به یه رودخونه خوردیم که آلبرت مجبور شد وایسه!


romangram.com | @romangram_com