#پانزده_سال_کابوس_پارت_143
******************
با وسلر تماس گرفتم و قرار ملاقات گذاشتم ...لئون هم چن تا نیرو برای محافظ گذاشت تا از دور مراقب باشن یه میکروفونم بهم وصل کرد تا صدا شونو بشنوه....
وقتی که داشتم به سمت قرار میرفتم لئون گفت:ایدا!
سرمو برگردوندم :بله؟
لئون:تو تنها نیستی من تا آخرش باهاتم!
ایدا:ممنون فعلا!
با حرفش امید تازه ایی بهم داد از کمکی که میخواست بهم بکنه خیلی خوشحال بودم...دیگه نمیخواستم چیزی رو ازش پنهان کنم!منم تا آخرش باهاشم!
بااحتیاط به محل قرار رفتم ...با اینکه هیچ وقت از وسلر زیاد نمیترسیدم ولی این دفه با وجود لئون حسابی ترس ورم داشته بود دستام یخ زده بود!
هیچ کس نبود خوب دور برمو نگاه کردم ...یه صدایی از پشتم اومد...
وسکر:به به توآسمونا دنبالت میگشتم اینجا کنار کلیسای اصلی پیدات کردم خوبه باهات کار داشتم!
وای تمام نقشه ها به هم ریخت حالا چیکارکنم؟اگه وسلر پیداش بشه حتما فکر میکنه دوباره من نقشه ایی توسر دارم!
وسکر:چیه زبونتو موش خورده قبلنا حاضرجواب...
romangram.com | @romangram_com