#پانزده_سال_کابوس_پارت_138
جیک:این اراجیفا چیه به هم میبافی مرتیکه؟!
آلبرت:با من درس صحبت کن نترس افرادم به تو این خانوم کوچولو کاری ندارن درضمن برای اینکه باورت بشه بیا این جواب D.N.A منو توه اگرم باورت نمیشه بیا جلو چشم خودت این آزمایش بدیم تازه اینم عکس عروسی منو مادرته من جز تو فرزند دیگه ایی ندارم ...میتونیم باهم یه پایگاه
قدرتمند بسازیم
شری:جیک حرفاشو باور نکن داره خامت میکنه بیا بریم!
آلبرت:اینم شناسنامه مادرته ,منو شناسنامه تو که ازش بی خبر بودی!
**********
کریس مدارکا رو بادقت نگاه کرد....همشون واقعی بودن ....
کریس:من مدارکارو واسه اصلبودنش به مرکز میفرستم شاید جعلی باشه!
شری: هنوز باور کردنش سخته من به جیک حق میدم باور نکنه بعدشم به خاطر کارای پدرش احساس گناه میکنه !
کریس:احساس گناه اون کاری رو ازپیش نمیبره باید به همدیگه کمک کنیم ...
جیک:خودم از پسش بر میام نمیخوام کس دیگه ایی بمیره اون عوضی پدر منه منم میدونم باید چیکار کنم!
شری:جیک درکت میکنم عصبانی نباش باکمک همدیگه ازش انتقام میگیریم اگه هستی بزن قدش!
romangram.com | @romangram_com