#پانزده_سال_کابوس_پارت_137

جیک:فقط ازپیشم تکون نخور باشه؟

شری:باشه بریم!

بالاخره باهر بدبختی بود تونستیم از چنگشون در بریم توراه فرار آلبرت یهو جلو راهمون سبز شد!

شری بادیدن آلبرت به طرفشخیز برداشت که جیک جلوشو گرفت

جیک:شری آروم باش...

شری:ولم کن این پس فطرتو من باید بکشمش این عوضی زندگی چند میلیون آدمو تباه کرده مگه کیه؟

خدا که نیست مثل ماهاس چرا باید ازش بترسم!

آلبرت:خانوم خوشگله به جای سلام کردنت به طرف پدر دوستت حمله میکنی؟ به حرف پسرم گوش کن!

جیک باگفتن این حرف حلقه دستشو از گردن شری شل کرد...

جیک:چی.....؟تو الان چی گفتی؟

آلبرت:بله آلکسیا مادرت بوده که بهت دروغ گفته من پدرتم

!


romangram.com | @romangram_com