#پانزده_سال_کابوس_پارت_136
*********
کریس****
عجب ماجرا طولانی و جالبی داشتین شما دوتا الان چن وقته اینجایین؟
جیک:دوماهی میشه اینایی که گفتم مال اولای آشنائیمون بود !
کلر:یعنی الان توسرو کله همدیگه نمیزنید!؟
جیک دستشو پشت گردن شری گذاشتو گفت:نه مالالن مثه دوتا رفیقیم مگه نه؟
شری:بله!
جیک:از اون شب همش منو شری درحال فرار بودیم ولی بالاخره گیر افتادیم با نارنجک دور بین زا بیهوشمون کردن....وقتی بهوش اومدیمتو یه آزمایشگاه بودیم دوباره داشتن همون آزمایشارو که چن سال پیش ازم میگرفتن و تکرار میکردن! که همیشه هم من در میرفتم آخرشم نتونستن ازم خون بگیرن!
متوجه شری شدم که اون هم دارن ازش خون میگیرن ...بدون شری نمیشد برم لباس تنم بود فقط یه شلوار سفید که مال آزمایشگاهشون بود...شری هم تونسته بود از دسته شون دربره ولی اونم بغیرازیه کاور سفید تا بالی انو هیچی دیگه نداشت!.....
.....................
جیک:شری حالت خوبه؟!
شری:آره خوبم باید فرارکنیم !
romangram.com | @romangram_com