#پانزده_سال_کابوس_پارت_109

ایدا:نه نمیدونم عصبانی بشو ببینم!

محکم لباشو گذاشت رولبام منم هنگ کرده بودم که این چرا عصبانیتشو به این شکل نشون داد.نه باهاش همراهی میکردم نه خودداری میکردم فقط تو بهت بودم...وقتی بالاخره رضلیت داد ولم کرد!

ایدا:این چه کاری بود کردی احمق!

لئون:همون کاری رو که باید خیلی وقت پیش انجام میدادمو انجام دادم!

بعدش شروع کرد به خندیدن منم بشتر از قبل حرصی کرد!

ایدا:زهر مار روآب بخندی

دیدم جیل نیست

ایدا: بفرما گند زدی آقا فرار کرد!

لئون:نگران نباش پیداش میکنم مهم این بود که ازیه بوس بی نصیب نموندم

ایدا:میخوای بمیری لئون درسته؟

لئون:آره بدست تو خیلی هم رماتیک میشه بیا منو بکش!

داشتم جوش میاوردم تاحالا کسی باهام اینطوری حرف نزده بود! دنبالش کردم...مثه دوتا بچه دنبال هم میکردیمو منم بیشتر حرص میخوردم!


romangram.com | @romangram_com