#پانزده_سال_کابوس_پارت_105

باشنیدن اسم ایدا کارد میزدی خونم در نمیومد دوباره یاد دنیل افتادم ...انگار کلر فهمید درون من چه آشوبیه!

کلر:راستی جیک میشه ماجراتو از اومدن به این جزیره بگین ؟

جیک: راستش...خوب واقعا نمیدونم چجوری بگم فکر میکنم همتون آلبرت وسکر که پدرمهرو میشناسین؟

کریس:آره چطو....

باگفتن کلمه پدرم یه آن مغزم هنگ کرد

کریس:تو چی گفتی ؟

کلر:یه بار دیگه بگو؟

جیک: من خودمم تازه فهمیدم آلبرت پدرمه!

کریس:پس مادرت کیه؟

جیک:اسمش آلکسیا ست البته آلبرت شوهر دومش بوده دو خواهر ناتنی هم دارم مامانم قبل از ازدواج با آلبرت با یه مردی به اسم ....نمیدونم اسمش چی بود فاملیش هارپره...بعدش مامانم با آلبرت ازدواج میکنه و منو به دنیا میاره البته پنهانی!

منو میسپره دست یه دایه پولم بهش میده اون موقع هلنا ودبرا همون خواهر ناتنیام تازه یک سالشون شده بوده ولی باپدرشون زندگی میکردن!

یه آن تمام کلماتی که میخواستم به زبون بیارم یادم رفت ...یعنی آلبرت پسر داره؟وای خدای من!


romangram.com | @romangram_com