#پانزده_سال_کابوس_پارت_106
جیک:خون من پادزهر ویروس ساخته شده پدرمه چون بالاخره هم خونشم شری هم شرایط منو داره اونم پدرش ویلیام بیرکین همسن بلا سرش اومد الان خون منو شری برای آلبرت خیلی با ارزشه واسه همین نمسیس در به در دنبالمونه !
کریس:عجب شیر تو شیری شد باید بگم واقعا گیج شدم لابد فردام چن نفر دیگه میان میگن ما خواهرو برادرتیم کریس!دیگه به پدر مادرخودمم اعتماد ندارم چه برسه به آلبرت!
همه خندیدن!
کلر(اون شب پیرس وکریس خیلی سربه سر هم گذاشتن حال وهوامون حسابی عوض شد منم کم کم از پیرس داشت خوشم میومد پسر جذاب نمکی بود...
****************
ایدا****
صدایی از لابه لای شاخ وبرگا توجهمو جلب کرد...دیدم قشنگ داشت تکون میخورد!
بلند شدم جلو رفتم...دقیقا پشتش به من بود...!اسلحمو گذاشتم پشت سرش
ایدا:تکون بخوری خلاصت میکنم!
-:تو به گور هفت جدوآبادت خندیدی اگه اینکارو بکنی! به طور ناگهانی لگد به سمتم پرت کرد که باعث شد جاخالی بدم...بد جوری باهم درگیر شده بودیم!
دستو پامون توهم گره خورده بود هردومون باهم زمین خوردیم!
دوتئیمون باهم بلند شدیم وهمینکه اومدیم دوباره به هم حمله کنیم لئون با سرعت اومد بینمون وگفت:بسه تمومش کنید دیگه شورشو در آوردین!
romangram.com | @romangram_com