#یاسمین_پارت_62


كاوه – بپر از اين كيوسك روزنامه فروشي ، يه روزنامه بخر هم تو از خبرها مطلع بشي هم من.

- برو بابا ، چيز خوردم ، ببخشيد ! آدم نمي تونه دو كلمه از تو چيز بپرسه . تا دو سه تا كلفت به آدم نگي ، جواب نمي دي و ول نمي كني .

كاوه – خيلي خب قهر نكن . شنوندگان عزيز با سلام ، اخبار تهران و كوي دلدادگان را به سمع شما مي رسانم . ديروز خانم فرنوش ستايش ، عزيز بابا ، نور چشم مامان ، ليلي معروف ، تهران را به مقصد اروپا ترك گفت . يكي يك دانه فوق الذكر ساعت 5 بعدازظهر ديروز بوسيله محمل اختصاصي خود عازم ديار غربت گرديد . چنين شايع است كه نامبرده ، فرنوش ستايش ، عزيز دردانه مهندس ستايش ، بعد از حمله وحشيانه و خشونت آميز شخصي به نام مجنون فرهنگ ، جهت تمدد اعصاب به ويلاي اختصاصي خود به مغرب عزيمت فرموده اند . آگاهان از بازگشت بانوي محترم ، گوهر زيباي شهر ، اطلاعي در دست ندارند . گفتني است كه ناظران ، جگر گوشه مهندس ستايش را به هنگام ترك كشور بسيار اندوهناك وصف كرده اند . شايان ذكر است كه ليلي با چند هزار دلار به اين سفر رفته تا به سفارش باب خود تمامي اشرفي هاي طلا را در خاك بيگانه خرج نموده تا كمي از عقده هاي دل غمگين گشاده شود . تا يك جاي بعضي ها بسوزد ! يعني دل بعضي ها بسوزد . پايان خبر ديروز .

انگار يكي چنگ انداخت و دلم رو از جا كند . هيچي نگفتم . ساكت جلوم رو نگاه كردم .

كاوه – چشمت كور ، دندت نرم . ناز و نوز كردن اين چيزهارو هم داره ديگه .

-منكه چيزي نگفتم .

كاوه – رنگ رخساره خبر مي دهد از سر درون .

-آرزو مي كنم هر جا كه هست ، خوشبخت باشه و خوشحال .

كاوه – ميگن تنها چيزي كه حدي نداره ، خريته .

- عاشق نيستي بفهمي من چي ميگم .

كاوه – ببخشيد جناب مجنون . حالا خيالت راحته كه ليلي سفر كرده ؟ اگه چند وقت ديگه با رقيب اونو ببيني ، سرت به سامون مي آد و دلت قرار مي گيره ؟

-نه ، نه اون كه توم فكر مي كني برام ذره ذره مردنه . اما يار خوش باشه ، گور پدر دل ما .

كاوه – صيد با پاي خودش اومده بود تو دام . صياد ما چرتي بود . حوصله صيد سر رفت ، راهش رو كشيد و رفت .

-بگو هر چه مي خواهد دل تنگت بگو .

كاوه – باور كن بهزاد ، هر بار كه از دستت عصباني مي شم ، ميرم خونه و هي محكم مي زنم به كليه م و بهش فحش ميدم .

-مي بينم گاهي كليه ام درد مي گيره ، نگو مشت ميزني رو اون يكي !

كاوه – پسر تو براي من مثل برادري . براي پدر و مادرم مثل پسر دومشون . چرا لجبازي مي كني ؟

-بازم شروع كردي؟ تو مثل برادر متي ، عاليه . پدر و مادرت هم دور از جون مثل پدر مادر خودم . اين هم عاليه . اما ديگه از اون حرفا نزن .

در همين موقع به خونه كاوه كه يه خونه بسيار بزرگ با حياطي كه مثل باغ بود رسيديم .


romangram.com | @romangram_com