#یاسمین_پارت_13

دوتايي سوار شديم . ماشين كاوه يه ماشين اسپرت مدل بالا بود .

- قرار شد پياده زير برف راه بريم تنبل خان !

كاوه – مي ترسم سرما بخوري و پرستاري ازت بيفته گردنم .

- شازده پسر ، نگفتي آدرس منو كي مي خواست ؟

كاوه خنديد و گفت :

- اگه بگم باور نمي كني . ما تو كوچه مون يه ة همسايه داريم كه با مادرم رفت و آمد داره . اين خانم يه دختر داره كه امسال وارد دانشگاه شده . حالا كدوم دانشگاه ؟ اگه گفتي ؟

- كجا داري ميري ؟

كاوه – طرف خونه خودمون . جواب ندادي

- حوصله معما ندارم . خودت بگو .

كاوه – تا حالا بهزاد كسي بهت گفته چه مصاحب خوبي هستي ؟

با خنده گفتم : بابا چه ميدونم . دانشكده خودمون .

كاوه – اتفاقا ً درسته . آدرس تو رو هم همين دختر خانم خواسته .

يعني چي ؟ اين خانم من رو از كجا مي شناسه ؟

كاوه – بخت آدم كه بلند شد ، ديگه بلند شده . فكر كنم از فردا تمام دختراي شهر در خونه تون صف بكشن براي خواستگاري از تو ! اما اگه اينطوري شد ، رفاقت رو يادت نره ها . منم ببر پيش خودت بهشون شماره بدم صف بهم بخوره .

شوخي نكن . جريان چيه ؟ اين خانم من رو از كجا مي شناسه ؟ چيكار داره باهام ؟

كاوه – نكته معما در همين جاست . يعني اينكه اين خانم دوست و همكلاسي فرنوش خانم تشريف دارن . آدرس شما رو احتمالاً جهت آگاهي فرنوش خانم مي خوان .

- تو مطمئني ؟

كاوه – به احتمال نود درصد ، همينطوره .

- يعني چي ؟! تو كه آدرس رو ندادي؟

كاوه – براي چي ندم ؟ عسل كه نيستي بيان انگشت بزنن دختر چهارده ساله !

romangram.com | @romangram_com