#یاسمین_پارت_10


حيف كه آناناس خوردن رو بلد نبوديم ! يعني نفهميدم توش رو بايد خورد يا بيرونش رو ؟ هر چند كه هر دوش رو هم خورديم .

اما چه مزه اي داشت ! نذاشتيم يه مثقالش حروم بشه !

قدر نعمت رو امثال ما ميدونن !

بگذريم .

زندگي حالاي منم شده يه بقچه . هر يه سال دو سالي جمعش مي كنم و مي زنم زير بغلم و از اين اتاق و تو اين محل ، مي كشم شون تو يه اتاق ديگه و تو يه محل ديگه .

خدا رحمتشون كنه پدر و مادرم رو . نمي دونم بچه واسه چي مي خواستن ؟

يادمه ساليان سال آرزوي پوشيدن يه شلوار جين رو داشتم . هر بار كه به بابام مي گفتم ، مي گفت اين شلوار ميخي ها به درد تو نمي خوره ، مال بچه لات هاس!

خدا بيامرز به شلوار جين مي گفت شلوار ميخي !

بعد از مردن شون ، اولين شلواري كه خريدم ، يه شلوار جين بود !

تمام مدتي كه داشتم شلوار رو مي خريدم ، همه اش با خودم كلنجار مي رفتم . همه ش فكر مي كردم كه وصيت پدرم رو زير پا زير پا گذاشتم .

اصلاً نمي دونم چرا اين چيزا اومده تو فكرم ؟

شكر خدا كه از تحصيل چيزي برام كم نذاشتن . خودمم با سعي و كوشش تونستم تو دانشگاه سراسري قبول بشم ، اونم رشته پزشكي .

بلند شدم . حالا وقت زنجموره نبود .

شكر خدا كه سال آخرم و زندگي م هم يه جوري مي گذره .

يه اتاق دارم د يه غربيل ....

چرا بايد حق پدر من دست يه عده آدم ديگه باشه و اونام حقش رو بخورن؟

چرا بايد پدر من چون پول خريد يه شلوار جين رو نداره بگه شلوار ميخي مال بچه لات هاس ؟

چرا هر وقت يه اسباب بازي خوب مي ديدم و دلم مي خواست ، مادرم بايد بگه اينا مال بچه هاي درس نخون و تنبله !؟ اين بهانه ها واسه چي بوده ؟ چرا ما نبايد بلد باشيم كه آناناس رو چه جوري مي خورن ؟

انگار باز ناشكري كردم .


romangram.com | @romangram_com