#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_82


با لبای حریصم حرفش نیمه تموم موند...





با باز شدن در پارکینگ؛ لبخند زدم و جلوتر رفتم؛حتی دیدن ماشینش قلبمو به تپش میاره...دستمو کشیدم روی ماشین: کارواش لازمیا...

- کامیار؟!

برگشتم سمتشو با هیجان گفتم: بیا جلو...شروین...بیا معرفیت کنم!این ماشین مهسا...و اینم شروین...

بغض کرد: کامیار چیکار داری میکنی با خودت؟!

بی توجه به حرفش در سمت راننده رو باز کردم: بیا بشین بریم دور بزنیم باهاش...

بازومو گرفت: پدرت داره سکته میکنه ...میفهمی؟! داری دیوونه میشی! ی روز میگی عمادی...ی روز میگی کامیاری...ی روز تصمیم میگیری شناسنامتو بسوزونی...ی روز تصمیم میگیری خودتو بسوزونی...پسر ما نگرانتیم...

روی صندلی نشستمو استارت زدم! با روشن شدنش خندیدمو رو به شروین گفتم: میبینی؟! هنوزم سر حاله...

شروین پوفی کردو تکیه داد به دیوار پارکینگ...چند قطره اشک از چشمش افتاد! با خنده گفتم: هیییی...گریه میکنی؟بذار برات ی اهنگ بذارم شاد شی...

دستمو سمت پخش بردمو روشنش کردم؛

تنها..ی مدت می مونی...

شاید قسمت اینه

که دورت بگردم...

میرم..که روتو نبینم...

که رومو نبینی

که دورت بگردم

خستم...ازین روزگارم

که هیچی ندارم...

که دورت بگردم....

romangram.com | @romangram_com