#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_81


با حرص چنگ زدم به موهاشو محکم کشیدمش: خام چشات شدم ....خام فنهای زنونت شدم...خام هیکل بی نقصت شدم...

خیمه زدم روش : میخوای با من باشی؟! میخوای با مردی باشی که یادش اومده؛ ی شب باهات خوابیدو نتیجش شد ی بچه؟! ی بچه که بخاطرش شدی زنم؟!هوم؟! بهت گفتم مسئولیت تو و اون بچه رو قبول میکنم به شرطی که بذاری بمونه...من اون بچه ی ناخواسته رو میخواستم!!! یادم اومده بعد سقطش شدیم دو تا غریبه...تو پی خوشی های خودت...منم غرق تو کثافت کاریام...

تیشرتمو در اوردم: باشه....میخوای با شوهرت باشی؟!! باشه...

کف دستشو گذاشت روی سینمو با گریه گفت: کامیار...بذار بهم فرصت بدیم...

با حرص لباشو نشونه رفتم....

ازش فاصله گرفتم: چرا برگشتی؟!

با گریه دور دهنشو پاک کرد: کامیار...

دستمو روی دهنش گذاشتم: هیسسس...اسممو نیار...سرمو نزدیک گوشش بردمو زمزمه کردم: بذار امشب جشن بگیریم برگشتنمونو؛ هم برگشت من...هم تو...نظرت چیه ؟ هوم؟! میخوای بگم چرا برگشتی؟

داد زدم: میخوای بدونی؟؟!!

سرشو بالا پایین کرد! دستمو از روی دهنش برداشتم که با هق هق گفت: تورو خدا کامیار...چت شده؟!!!

از روی تخت پایین اومد...لباس خوابشو چنگ زدمو پرت کردم تو صورتش:تنت کن...

از روی تخت پایین اومدو کنارم ایستاد: بهم فرصت بده...بازم میتونیم بچه دار شیم...

سرمو بالا گرفتمو چشمامو بستم: اول اون لامصبو تنت کن بعد...

نزدیکم شدو دستاشو دور گردنم حلقه کرد: کامی...

نفسام تند شد؛ با صدای گرفته ای گفتم: نسیم...برو...خواهش ..میکنم...

دستاشو دور صورتم قاب کردو سرمو کشید سمت خودش: میخوام پیش شوهرم باشم...

به لبام خیره شد: میدونی چند روزه تو این خونمو ازم جدایی؟!

دستام روی کمرش نشست: نسیم...داری اذيتم میکنی...

تو چشماش کامیار بازنده رو دیدم...زمزمه کردم: خودت خواستی...

از رو زمین بلندش کردمو کوبیدمش به دیوار...صدایی شبیه به ناله از دهنش شنیدم؛ سرمو به گردنش نزدیک کردمو زمزمه کردم: مهسا...نترس...

چنگ زد به شونم: من مهسا نی...

romangram.com | @romangram_com