#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_75


پوزخند زدم: همتون میدونیدو نمیگین...

دستاشو از جیبش بیرون کشیدو دکمه های پیرهنمو بست: تازه از راه رسیدم...بذار نفس تازه کنم تا بهت بگم....

مشتشو بالا اورد و خوابوند رو چونم: بهت بگم چه غلطی کردی که مهسا رفته...بهت بگم چرا گند زدی به زندگیش...بهت بگم زنگ زدو ازم خداحافظی کرد بدون اینکه بگه کجا میره...عماد تو زن داری؟؟!!!

دهنمو چندبار بازو بسته کردم تا مطمئن شم چونم سالمه! پوزخند زدم: عماد؟! ...به مهسا بگو کامیار پیدات میکنه...هرجا باشی...

امیرعلی یقمو گرفتو منو کوبید به دیوار: میشکنم دستی رو که سمتش دراز شه...

نوشین بازوشو گرفت: تورو خدا دعوا نکنید...

دستای امیرعلی رو گرفتم: اون زنمه...میفهمی؟!

گره ی دستاشو محکمتر کردو تو صورتم داد زد: لعنتی میفهمی داری چیکار میکنی باهاش؟! تو زن داری عوضی...لیاقت اون اینه که بشه زن صیغه ای؟! بشه زن دوم؟! بشه مادرش؟! اره؟!!

نوشین بازوشو محکمتر گرفتو با گریه گفت: امیر تورو خدا من میترسم دعوا نکنید...

دستای امیرو پس زدمو با مشت زدم تو صورتش که نوشین جیغ کشید و دستاشو روی صورتش گذاشت: پیداش میکنمو مجبورش میکنم بشه مادرش...بفهمه لجبازی با من چه عواقبی داره...

نوشین روبروم ایستادو با مشت زد تخت سینم: تو دیگه عماد نیستی...تو تغییر کردی...تو ی اشغالی...

دستمو روش بلند کردم که امیر داد زد: دستت بیاد پایین همین جا خونتو میریزم.....

پوزخند زدمو یقمو مرتب کردم: یادت نره...حرفامو بهش بگو...

درو باز کردم؛ وارد کوچه شدم...سمت ماشینم رفتمو پشت فرمون نشستم...شماره ی فرزادو گرفتم؛ بعد از چند بوق با صدای گرفته ای جواب داد: کامی...خواب موندم الان میام شرکت...

سرمو به صندلی تکیه دادم: فرزاد...کمکم میکنی؟!

تک سرفه ای کردو گفت: چی شده؟! نکنه گرفتنت؟! کلانتری ای؟؟؟....

داد زدم: الان وقته شوخیه؟!

- شوخی چیه؟! جدی دارم میگم...با اون حال داغونت حتما ی گندی زدی دیگه....

چشمانو بستمو گفتم: مهسا فرار کرده...پیداش کن...

- فرار کرده؟! کجا؟!

ماشینو روشن کردم: نمیدونم...داغونم فرزاد...داغونم...میرم خونه بیا پیشم...

romangram.com | @romangram_com