#تاوان_دختر_بودن_پارت_3

قطره اشکی از چشمم افتاد پایین ....کاش واقعا این جوری بود...نگاهی به میز کردم ....بغضم سنگین تر شد... یعنی واقعا من......!!...مثل همیشه بشقاب وقاشقی برام نبود.از تو کابینت سرویس مخصوصم روبرداشتم وسرمیز نشستم.غذا باقالی پلو بود که من اصلا دوست نداشتم ولی خب گشنه مبود.یه ذره غذاکشیدم وخوردم.ظرف غذاموشستم وتا خواستم برم تواتاقم

بردیا گفت:آنی تاکی میخوایی خودتو تو اون چهاردیواری حبس کنی؟برو تواجتماع با مردم باش بذار ببیننت شاید یه نفر پسندیدت و گرفتت وما هم راحت شدیم!

بابا-بردیا راست میگه!حداقل یکی عاشق این ریختت بشه بیاد بگیرتت.

(واسه خاطر همین حرفاشون بود که دوست نداشتم از اتاقم بیرون بیام دلم از حرف هاشون هزاربار شکسته بود)گفتم:شما خانواده ی منین؟,چرا به من که دختری که از گوشت و خون خودتونم ,انقدر زخم زبون میزنین؟ اگه به خاطر مامانی نبود الان تو خونه هم رام نمیدادید.انقدر سرم داد نزنید زخم زبون نزنید به همون خدایی که میپرستید من دخترتونم.دشمنتون نیستم.اون اتفاقو من نخواستم بیوفته ولی افتاد مگه تقصیر من بود که... تاکی میخوایین باحرفاتون منوخورد میکنین وقلبمو میشکنین!تو روخدا فکرکنید من مردم.شاید اینجوری به آرزوتونم برسید.

از پله ها بالا رفتم وخودمو تو اتاقم پرت کردم.چشمم به تختم افتاد,تختی که همیشه همدم تنهایی هام بود.تختی که وقتی از خانواده م میبریدم مثل مادر بغلم می کردو بالشی که ازابرها هم سنگین تربود!پتومو بغل کردم وزدم زیرگریه.آخه چقدر تنهایی؟اونا منونمیفهمن پس چرا انقد اذیتم میکنن؟اونامنو تنها گذاشتن تو این ترسو کابوسی که هرشب دیوونم میکنه.

به سراغ دوست عزیزم,رفتم و اهنگ گریه کن "مرتضی پاشایی" رو پلی کردم:

گریه کن تو میتونی پیش اون نمیمونی

اون دیگه رفته بسه تمومش کن

گریه کن ته خطه عشق تو دیگه رفته

تو دلش یکی دیگه نشسته تمومش کن

چشم به راه نشین اینجا میمونی دیگه تنها

گریه نکن دیگه اون نمیاد خونه

دست بکش دیگه از اون طفلکی دل داغون

اون دیگه خوشه فکر نکن حالتو میدونه

تنها میمونی آخه اینو میدونی مثل اون پیدا نمیشه

اشکات میریزه آخه اون واست عزیزه

تـوی قـلـبـته هـمـیـشــه

یادش میوفتی دلت آتیش میگیره

میگی کاش برگرده پیشم


romangram.com | @romangram_com