#تارا_پارت_20
سعد_ کایا حرکت و چهره ابتداییت فوقولاده بود... رای من مثبته...
دختر ها از خوش حالی بسیار در پوست خود نمیگنجیدند...
رز_ رای منم مثبته عالی بود..دخترا... شماها فوقولاده این...
دیوید منتظر ایستاد تا سالن ساکن شد صدایش را صاف کرد و گفت:
_مسلما تمرین زیادی داشتین و باید بگم ارزشش رو داشته...
کایا سعی کن از این به بعد بجای سالن تمرین توی تختت بخوابی!
رای من مثبته دخترا شما ها میرین به مرحله بعد!
صدای تشویق تماشاچیان نیز نمیتوانست کایای بهت زده را به خود بی اورد.. کمی جمله دیوید را در ذهن خود سنجید و اه از نهادش بلند شد!
خوب به خاطر داشت که شب گذشته در سالن خوابید و صبح روز بعد در اتاقش بود!
این تنها یک معنا داشت!... دیوید او را به اتاقش برده بود...
این یک فاجعه برای کایا بود... تمان تنش یخ زده بود و قدرت حرکت نداشت....
#پارت36
با تکان دستی به خود امد و تن سردش را بدنبال خود کشید...
وارد رختکن شد و خود را روی سکو رها کرد.
با صدای پیکو به خود امد...
_هی کایا منظور دیوید از اون حرف چی بود،!؟
کا با ترس به او نگاه کرد و اب گلویش را قورت داد....
هانا_ اره یکم عجیب حرف زد!
نانسی_ فک کنم دیشب بعد از ما توی سالن تمرین یه خبرایی بوده!!!
کایا خجول سرش را به زیر انداخت و لبش را به دندان گرفت...
جمیلا_ بسه انقدر نظر ندین! خودت بگو ببینم کایا دیشب چه اتفاقی افتاده؟
کایا عصبی چنگی به موهایش زد و گفت:
_نمیدونم ؛ نمیدونم!!!! دیشب یادمه توی سالن دراز کشیدم تا کمی حالم جا بیاد... بعدشو یادم نمیاد!
پیکو ضربه ارامی به پیشانی اش زد و گفت:
_نگو که خوابت برد!!!
_فک کنم همین اتفاق افتاد!!!
لبش را به دندان گرفت و به پیکو خیره شد...
پیکو مانند ادم های مسخ شده به او خیره شد و گفت:
_اخ قلبم مامان...! هانا برو یه لیوان اب برام بیار الان سکته میکنم!
romangram.com | @romangram_com