#تارا_پارت_18


قدم زنان از لابی گذشت و هنگام گذر از سالن مخصوص تمرین با دیدن دختر جوانی که کف سالن دراز کشیده بود کنجکاو جلو رفت...



با کمال تعجب کایا را دید که غرق خواب بود و منظم نفس میکشید..



انبوه موهای سیاهش که اطرافش پریشان بود صورت سفیدش را قاب گرفته بود در خواب بینهایت اورا معصوم جلوه میداد...



دیوید با لبخند بالای سرش زانو زد و زمزمه کرد...





_دختره دیونه!



#پارت32





دستش را نامحسوس جلو برد و میان موهایش کشید....



از موهایش ادامه داد و به روی پلک هایش کشید.....



پوست لطیف کایا لبخندی به روی لب هایش اورد.. ادامه داد واز گونه تا زیر چانه اش رفت ...



نگاهی خیره به اندام ظریف دخترک غرق در خواب انداخت و کنار گوشش لب زد...





_کایا..کایا...



کایا غلطی زد و به پهلو خوابید.



خرمن موهای بلندش کنار رفت و بازو و گردن خوش تراشش را نمایان کرد .



دیوید با لبخند دستش را جلو برد و جیب های شلوارک سرخش را گشت...



کارت اتاق کایا را یافت و شماره اتاق را به خاطر سپرد....



دستش را زیر زانو و گردن کایا زد و اورا به اغوش کشید



#پارت33





از سبکی دخترک لبخند زد و به راه افتاد...



ارام از راه رو ها گذشت و مقابل اتاق کایا ایستاد..



کارت اتاق را زد و داخل رفت... با دیدن تخت بهم ریخته و چمدان باز گوشه اتاق خنده بلندی کرد و به چهره غرق در خواب کایا خیره شد..



ارام مانند شی گران بها روی تخت گذاشتش و پتو را تا گردنش بالا کشید..



کارت اتاق را روی میز کنار تخت گذاشت و برای اخرین بار نگاه خیره ایی به چهره غرق در خواب کایا انداخت...



خم شد و بوسه ارامی روی گونه دخترک زد و زمزمه کرد...





شب بخیر کایای موسیاه!



قدمی به عقب برداشت و از اتاق خارج شد



#پارت34





(کایا)





با تکون دستی پلک هامو باز کردم و رو به چهره برزخی پیکو گفتم:



_اووف پیکو خوابم میاد.. بزار یکم دیگه بخوابم!



پیکو عصبی گفت:

_پاشو دیگه کایا دوساعته دارم تکونت میدم دختر!

ساعت16پاشو یه چیزی بخور ؛دوش بگیر.. به خودت برس... نکنه میخوای باز دیوید مسخرت کنه!





باشنیدن نام دیوید چشم هایش گشاد شد و سیخ نشست!


romangram.com | @romangram_com