#سقوط_یک_فرشته__پارت_57

«اگر این طور باشد چرا تا این اندازه متوجه تفاوت بین دوست داشتن و محبت می باشی ممکن است چنین نتیجه گرفت که عشق کس دیگری در دلت جای کرده است؟»

این تیر مستقیماً به هدف رسید. رنگ چهره ایزابل ارغوانی تر شد و جواب داد. «قطع دارم که رفته رفته به چنین شوهری تا به حد پرستش عشق و محبت پیدا خواهم کرد.»

لرد از اشخاص بود که همیشه عمق مسائل را می نگریست. در این لحظه اندیشۀ در خاطری وی خطور کرده و برای اینکه شاید سر رشته ای به دست آورد از ایزابل پرسید. طفلک بینوا. بگو ببینم در غیبت من چه کسی به ایست لین آمد؟»

«مقصودم به خانم ها نبود. از مردها و جوان ها چه کسی به آنجا آمد؟»

«فرانسیس له ویزون.»

«لرد متوجه ارتعاش صدای ایزابل گردیده. با لحنی که هزاران معنی و مفهوم در بر داشت گفت:

«چه گفتی؟ فرانسیس له ویزون؟ نکند دلت در پیش او گیر کرده باشد. تصور نمی کنم این قدر نادان و خام باشی که دل به چنین جوانی بدهی.»

این چند کلمه به قدری با صراحت و واضح بیان شد و مستقیم به هدف خورد که ناله ای از دل دردمند ایزابل بیرون آمد آشفتگی فکر او به قدری بود که لرد آنچه را که حتی بر خود ایزابل مبهم بود دانست و بدون اینکه خم به ابرو آورد مانند تمام اشخاص جوانمرد و پاک نهاد و با لحنی که منتهای عواطف پدرانه او را نیبت به ایزابل آشکار می ساخت گفت:

«ایزابل له ویزون جوانی نیست که بتوانی به او دل بدهی تا می توانی از او حذر کن. نگذار به تو نزدیک شود. من خوب می دانم که تو تا چه اندازه پاک دل و حساس هستی. به همین جهت نزدیکی با او را برای تو فوق العاده خطرناک است. اگر شوهر هم نکرده بودی باز لازم بود تا می توانی از او دوری کنی. فعلاً من از بیان علل آنچه می گویم معذورم شاید روزگار حوادث و حقایق فوق العاده را روزی از پرده برون افکند و آنگاه ارزش حرفهای کنونی مرا خواهی داشت.»

«مطمئن باشید اگر احساس هم در من نسبت به او پیدا شده بود از خود همه را دور ساخته ام. ولی با این ترتیب که شما می گویید چرا خانم شما او را به خانه شما راه داد؟»

«برای اینکه پسر عمه اش بود چاره ای جز این نداشت. به علاوه من نیز از آمدن له ویزون به خانه ام آنقدرها راضی و خوشوقت نیستم. ولی ایزابل رشته سخن کشیده شد هنوز معمای ازدواج تو با کارلایل حل نشده است. من می خواهم کارلایل را ببینم و چند کلمه با او صحبت کنم.»

قبل از اینکه ایزابل جواب بدهد کارلایل وارد گردید و مودبانه سلام کرد لرد ماونت سه ورن بدون اینکه جوانی بوی دهد گفت: ایزابل اگر ممکن است برای چند دقیقه ما را تنها بگذارید.

پس از بیرون رفتن ایزابل لرد ماونت سه ورن با لحنی جوی و عناب آمیز گفت:


romangram.com | @romangram_com