#سقوط_یک_فرشته__پارت_19
فروش ایست لین صورت گرفت و سند مالکیت آن به کارلایل واگذار شد. لرد ماونت سه ورن با موافقت کارلایل قرار شد که یک ماه دیگر در آنجا بماند. شبی کارلایل در خانه ی خود مشغول رسیدگی به امور مربوط به خود بود که خبر دادند لرد ماونت سه ورن دچار حمله ی قلبی شده و او را احضار کرده است. کارلایل با عجله به سوی ایست لین روانه شد. لرد در حال احتضار بود. کارلایل دخترش را در بالین محتضر ندید. لرد ماونت سه ورن همین که او را دید دست او را در دست گرفته و تقاضا کرد برای آرودن ایزابل به ایرا رفته او را به بالین وی بیاورد. آن شب ایزابل به اپرائی که به نفع خانواده تهیدست و بینوائی ترتیب داده شده بود رفته بود و وقتی مردم اطلاع پیدا کردند که دختر لرد ماونت سه ورن در نمایش شرکت می کند در خریدن بلیط بر هم سبقت جسته و جای خالی باقی نگذاشته بودند این نیز در اثر قلب حساس و رئوف ایزابل بود که بر حال این خانواده تیره بخت رحمت اورده و خود تصدی نمایش را به عهده گرفته بود.
وقتی ایزابل خبر بیماری پدر خود را شنید به اتفاق کارلایل به سوی خانه روان شد. نوکری که تازه استخدام شده بود در را به روی او باز کرد و ایزابل فورا حال پدرش را پرسید. نوکر جواب داد:
«خانم حال ایشان فوق العاده بد است ولی پزشکان امیدوارند که تا فردا صبح زنده بماند.» این خبر ایزابل را سخت ناراحت کرد او تصور نمی کرد بیماری پدرش به این شدت رسیده باشد. لرزش سختی سراپای او را فرا گرفت و اگر کارلایل را تکیه گاه خود قرار نداده بود زمین می افتاد. کارلایل تسلی وی برآمده با زحمت زیاد او را آرام کرد هر دو باهم به داخل خانه قدم نهادند.
کوشش پزشکان برای مداوای لرد ویلیام مفید نیفتاد. و او در سی و نهمین سال زندگانی و در حالی که پس از مرگ خود حتی دیناری هم برای دختر خود بر جای نگذاشت بدرود زندگانی گفت. مرگ وی بزرگترین ضربه ای بود که به ایزابل وارد آمد. صبح همان روز عده ای زیادی از طلبکارهای او به قصر ایست لین هجوم آورده و تقضای توقیف آن را نمودند و چون معلوم شد که این قصر قبلا به کارلایل فروخته شده تقاضای تأمین از بقیه اموال وی نمودند. لرد ماونت سه ورن جز اسم و عنوان لردی و مقداری اموال غیر قابل انتقال که بعد از وی طبق قانون منحصرا به جانشین وی تعلق می گرفت، چیزی نداشت، هنگامی که ایزابل از میزان فقر پدرش با خبر گردید و دانست که قصر ایست لین نیز متعلق به دیگری بوده و وی از مدتی قبل در خانه دیگری سکونت داشته چنان تحت تءثیر یاس و ناامیدی قرار گرفت که قلبا آرزوی مرگ می کرد، پس از این واقعه ناگوار در کجا منزل خواهد کرد؟ چه کسی از وی نگاهداری خواهد نمود این افکار و احساسات دردناک او را می آزرد و قلب ساده او را ناراحت می کرد.
ایزابل منتظر ورود آقای واین بود که کارها را ترتیبی بدهد. بعد از مرگ لرد، القاب او به آقای واین می رسید.
فصل هشتم
در ان لحظه نامه ای به این مضمون از آقای واین رسید.
«ایزابل عزیزم. خبر مرگ پدرت مرا متأثر نمود، این خبر را در نامه ی آقای کارلایل که یه عنوان شوهرم نوشته شده بود خواندم، چون شوهرم نبود نامه را گشودم، نمیدانم فعلا شوهرم در کجا است ولی وعده داده است که فردا مراجعت کند و قطعا به محض آمدن او را به سوی ایست لین خواهم فرستاد؛ تأثر من نسبت به شما اندازه ندارد به طوری که نمیتوانم پیش از این چیزی بنویسم؛
اما واین ماونت سه ورن
برای این که به روحیات اما واین که بعد ها می بایستی خانم لرد ماونت سه ورن نامیده شود بهتر پی ببریم باید به امضای وی در پایان نامه فوق دقت کنیم. به کار بردن نام و عنوان پدر ایزابل از طرف این زن در حالی که هنوز تشییع جنازه پدرش به عمل نیامده و هنوز صاحب حقیق آن در آغوش خاک مدفون نشده مانند نیش عقرب در او کارگر شد و بی اختیار اشک از دیده گانش جاری گردید.
کارلایل در این موقع انجا حضور داشت. ایزابل نامه را به وی داد. همین که چشم کارلایل به عنوان امضاء اقتاد مانند صاعقه زدگان بر جای خشک شد. اینقدر عجله از طرف اما در به کار بردن عنوان و لقب پدر ایزابل در نامه ای که به عنوان تسلیت به این دختر تیره بخت نوشته بود تنها از آدمی سبک سر و پست طبع انتظار می رفت و این صفات نیز در خانم واین که بعدها می بایستی ایزابل را در حمایت خود نگهداری کند موجود بود. بیچاره ایزابل گوئی از ساعت مرگ پدر تا این دقیقه سالها بر این دختر از دنیا بی خبر گذشته و حوادث ناگواری که در این مدت کوتاه برای او رخ داده وی را با حقایق تلخ و ناگوار زندگانی تا اندازه ای آشنا کرد . فهمید با چه دنیا و با چه مردمی سر و کار دارد ولی باز نمی توانست خط سیر خود را در چنین دنیای آشفته ای تعیین کند بدتر از همه موضوع فقر و تهی دستی آینده او بود.
ایزابل بعد از مرگ پدر از مال دنیا چیزی نداشت که بتواند آن را تصرف کند چون به آینده ی خود نگاه می کرد عفریت فقر و احتیاج را در کمین خود می دید و این تصور بار گران مرگ پدر را بر دوش ناتوان او سنگین تر می کرد.
او روی به کارلایل کرده و با لحنی که حاکی از رنج روحی وی بود پرسید.
romangram.com | @romangram_com