#سقوط_یک_فرشته__پارت_123

فرانسیس با دختری از آشنایان و رفقای من آشنا بود و او را در خانه ی این دختر ملاقات کردم حانواده این دختر با کمال محبت و صمیمیت از از پذیرایی میکردند او را ماننند یکی از اعضای خانددان خود میشمردند و سر انجام مزد خدمت انها

264-267



را داد.آن ها را بدبخت و بدنام کرد بعدها من حقایق دیگری راجع جزئیات زندگانی او فهمیدم و هر قدر اطلاعات من نسبت به او بیشتر می شد بیشتر متوجه می شدم که احتراز از او چقدر لازم است.نتیجه ای که از اطلاعات خود گرفتم این است:فرانسیس له و یزون جوانی است پست،نالایق بیکاره هرزه و بدتر از همه....»

خانم له ویزون حرف خود افرو خورده و ساکت شد.کارلایل در جواب او گفت:

«خانم،من راجع به خصوصیات اخلاقی او اطلاعاتی ندارم.از نیک و بدحال او بی خبرم.ممکن است بفرمائید چه بدی از فرانسیس به این خانواده رسیده؟»

«آقای کارلایل،زندگان آن ها بر باد داد؛ویران کرد.نابود کرد.ان خانواده مردمی ده نشین و روستائی منش و ساده بودند از مکر و حیله و نیرنگ اطلاعی نداشتند.از بدی و رذالت دور بودند.نمیدانستند چه مردم پست و بی غرتی ممکن است در دنیا وجود داشته باشد.فرانسیس چندین فقره قبض و سند جمل کرده و از آن ها تقاضا نمود سندها را امضاء کنند.به آن ها این طور فهماندکه امضاء کردن آن اسناد چیز مهمی نیست و باعث گشایش کار او می شود.بیچاره ها از نظر مساعدت با او سندها را امضاء کردن بدون اینکه کوچکترین سوءظنی ببرند.باید بگویم که این بیچاره ها تمول و ثروت زیادی نداشتند.دارائی آن ها عبارت بود از مقداری ملک و از عواید مختصر آن گذران می کردند.بالاخره پس از امضاء کردن اسناد فرانسیس آن ها را گذاشت و رفت.پس از مدتی به دادگاه احضار شدند و دارائی و هستی خود را ب سر این کار گذاشتند تصور نکنید فرانسیس ندانسته این بلا را برسر آن ها آورد.بلکه کاملاً میدانست چه می کند و نقشه کار را قبلاً کشیده و با دو سه نفر اشخاص پست مانند خود قراری برای ربودن اموال آن ها گذاشته بود.این قضیه را من بعدها فهمیدم.آقای کارلایل،راجع اه این جوان چیزهائی می دانم که اگر به شما بگویم از ترس و وحشت موی بدنتان راست خواهدشد.ولی لازم نمی دانم این حقایق از ناحیه من از پرده بیرون افتد گمان می کنم سر پیتر له ویزون به شما گفته باشد که من از پذیرفتن فرانسیس در این خانه امتناع دارم.همین طور است ایرادی که من دارم بع اخلاق رفتار این مرد وارد است والا در ارتباط نزدیک او با شوهرم حرفی ندارم.آقای کارلایل من از گوشه و کنار میشنوم که مردم با گوشه و کنایه می خواهند مرا متهم کنند که نسبت یه فرانسیس غرض مخصوص دارم.می گویند از نظر این که این جوان وارث شوهرم خواهد بود به این جهت من نسبت به او بخل و حسادت می ورزم ولی چون شما را شخص جوانمرد و پاک طنینت دیده ام حقیقت امر را به شما می گویم.زندگانی کردن من در خاه ای که فرانسیس له ویزون در آنجا باشد برای من توهین آور است.»

«خانم،سرپیتر به من گفت شما از پذیرفتن او امتناع دارید ولی اگر بنا باشد کارهای او تصفیه شود باید به انگلستان بیابد و لازم است شخصاً سرپیتر را ببیند و توضیحاتی به او بدهد.»

به انگلیس بیاید؟با وضع کنونی چگونه ممکن است بتواند پای به خاک انگلیس بگذارید به محض این که به وروو او پی ببرند فوراً توقیف خواهند شد.مگر این که در خقا وارد شود و در جایی خودرا مخفی کند تا کارهایش تصفه شود.»

«صحیح می فرمایید خانم.قرار ما هم همین است.که در خفا وارد شود.من موافقت کرده ام که به خانه من وارد شود.میدانید که قرابت دوری با خانم ایزابل را دارد.»

«چه گفتید؟درخانه شما وارد شود؟آقای کارلایل متوجه خودتان باشید مبادا این جوان به اقتضای طبیعت مزد مهمان نوازی شما را ادا کند اگر من به جا شما باشم این موضوع را رد می کنم باز می گویم از این جوان بر حذر باشید.»

کارلایل خنده ای کرد.انگاه در جواب له ویزون گفت:

«من هرچه فکر می کنم راهی به نظرم نمی رسد که فرانسیس بتواند به من زیان برساند تصدیق می فرمائید که من از قوانین و مقررات کاملاً اطلاع دارم و بنا بر این بیم آن نمیرود که بتواند برای من سند سازی کند خود فرانسیس هم که از کار وکالت اطلاعی ندارد که مشتریها و موکلین مرا از دست من بگیرد و به علاوه در خانه هم پولی ندارم که گان ربودن آن برو با این وصف از توقف چند روزه او در ایست لین ه بیم و ترسی می توانم داشته باشم.


romangram.com | @romangram_com