#سقوط_یک_فرشته__پارت_121
کارلایل همینکه از امور شخصی خود فراغت حاصل کرد درصدد برآمد وعده ای را که به فرانسیس له و یزون داده بود انجام دهد. روزی سوار اسب شده به سوی خانه سر پیتر له و یزون رفت و از مستخدمین تقاضا نمود او را بحضور سر پیتر له و یزون راهنمائی کنند. پیشخدمتی او را باطاق پذیرائی راهنمائی کرد و کارلایل در آنجا بجای سر پیتر له و یزون خود را در حضور خانم او مشاهده کرد. کنتس له و یزون زنی بود زیبا، قشنگ و جوان، که خود رابطرز بسیار ساده ولی قشنگی آراسته بود، رفتار و حرکاتی دلنشین، قیافه ای نجیب و اندامی موزون داشت. چون کارلایل را دید از کار او با سر پیتر جویا شد. کارلایل در پاسخ او گفت:« خانم ببخشید. من با شخص سر پیتر له و یزون کار دارم و کار من خصوصی و شخصی است.»
کنتس له و یزون جواب داد:«آقا خیلی معذرت میخواهم که سر پیتر کسالت دارند و پزشک دستور استراحت داده و غدغن کرده است که بهیچ کاری رسیدگی نکند تا کاملأ بهبودی یابد.»
«خانم من نیز بنوبه خود معذرت می خواهم که ناگریز از دیدن ایشان هستم. زیرا خود ایشان امروز ساعت ده را برای ملاقات تعیین نمودند و چنانکه ملاحظه میفرمائید الساعه ساعت ده است.»
کنتس له و یزون بفکر فرو رفته پس از لحظه ای زنگ زد و به پیشخدمتی دستور داد که کارلایل را نزد سر پیتر له و یزون ببرد.بمحض ورود کارلایل باطاق سر پیتر اصل موضوع مطرح شد و صحبت از فرانسیس له و یزون و وامهای هنگفت او و مسافرت اجباری او به فرانسه در میان آمد. پس از گفتگوهای طولانی سرپیتر که مردی سالخورده، موقر و جهاندیده بنظر میامد روی بکارلایل کرده گفت:« آقای کارلایل، شما تصور نکنید من از پرداخت وامهای فرانسیس خودداری کرده یا خواهم کرد. ولی چون شما زحمتی کشیده و تا اینجا را برای مذاکره در اطراف این موضوع آمده اید ناگریزم حقایقی را بشما بگویم. فرضأ من امروز مبلغ هنگفتی برای تصفیه وامهای او پرداختم. بلافاصله فردا همین اوضاع و احوال تجدید خواهد شد. من او را بهتر از شما میشناسم. کسی نیست که معتقد بقید و بندی باشد. پدر بزرگ او یگانه برادر من بود پدرش که برادر زاده من باشد نیک سرشتی و پاکی و خوبی را از پدر بارث برده بود ولی خود او بکلی نقطه مخالف پدر و پدر بزرگ است. بالاخرهشاید روزگار و حوادث زندگانی او را بشما هم بشناساند.»
« آقای لرد، من راجع باین مسائل چیزی نمیدانم و نمیخواهم در خصوصیات و اسرار دیگران وارد شوم ولی او را در بولون سورمر دیدم. شرح حال خود را برای من بیان کرد. من از
262-263
اوضاع و احوال او متاثر شده قول ددادم راجع به او با شما صحبت کنم و برای ایفای وعده ی خودم از شما تقاضای ملاقات کردم .
در این صورت شما وکالت رسمی از طرف او ندارید؟
خیر بیهیچوجه
سر پیتر مدتی فکر کرد ه و آنگاه بکارلایل گفت:
از این قرار فرانسیس انتظار دارد ک من امهای او را پرداخته و حسابهایش را تصفیه کنم اینطور نیست ؟
بلی همین طور است از طرز صحبت او اینطور فهمیدم .
romangram.com | @romangram_com