#سیب_دندان_زده_پارت_1
به نام خدا
تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره
از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام
آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت !
’حمید مصدق ‘
دیگر ناگهانی لبخند نمی زد
و انگار غم سال ها
در نقطه ی کورِ خانه
منتظر مانده بود
romangram.com | @romangram_com