#شاخه_همخون_پارت_32
نگاه گذرایی به من میکند و مجددا چشم به مقابلش میدوزد. شاید انتظار نداشت پس از آن سخنرانی فصیح، به این راحتی قافیه را ببازم.
- من فکر میکنم زنها قبل از اینکه توسط دیگران مورد ظلم و محرومیت قرار بگیرن اسیر ناآگاهی و ناباوری خودشون هستند؛ اگر زنی رو دیدی که مدام حرف ریز و درشت میشنوه، مورد محرومیت و ظلم قرار میگیره و دم نمیزنه، نباید همهی تقصیر رو گردن جامعه بندازی. تمام افرادِ با فرهنگ جامعه تلاش میکنن که زنها به حق خودشون برسن؛ اما برای زنانی که خودشون نمیخوان پیشرفتی داشته باشن و در برابر ظلم سر تعظیم فرود میارن، هیچ کاری نمیشه کرد. حقوق زنان در مورد اونها صدق میکنه؛ اما اونها خودشون این حقوق را پس میزنن و اون رو نمیخوان. به نظر من زنها، قبل از همه، خودشون باید درک کنن که ارزششون چیزی بیشتر از اینهاست و به حقوقشون آگاهی داشته باشن. کم نمیبینیم زنهایی رو که در فضای مجازی زیر پستهای مربوط به ظلم به همجنسشون کامنت گذاشتن: "حقش بوده یا اشتباه از زنه بود" وقتی هنوز بعضی زنها فکر میکنن که بیعدالتی حقشونه و یا حاضر به حمایت از همجنس خودشون نیستن چه توقعی از سایرین باید داشت؟
زنها میتونن وارد جامعه بشن، حقوقشان را دریافت کنن و حقشان نادیده گرفته نشه؛ اما قبل از همهچیز باید خودشان را باور کنند. تا زمانی که افکار سنتی را به همراه داشته باشن نمیتونن به اون رشد و پیشرفتی که میخوان برسن.
برای اینکه حقوق زنها به اونها داده بشه یک باور قوی و اتحاد گسترده لازمه که به سایرین نشون بدن توانایی و قدرت کافی برای رسیدن به خواستههاشون رو دارن. زیاد میبینیم زنهایی که برتری خودشون رو در جلب تحسین و رضایت سایرین یا جنس مخالف میبینن و تمام تلاش خودشون رو بهکار میگیرن تا به شکلی که مورد پسند دیگران باشه در بیان؛ اما چقدر چیزی که هستند به خواستهی قلبی خودشون نزدیکه؟ تا زمانی که زنها یاد نگیرن همه چیز رو باید از خودشون شروع کنن، قبل از همه خودشون عاشق خودشون باشن، به این باور برسن که به تنهایی میتونن کامل باشن و به خواستههاشون برسن، کسی خارج از اونها نمیتونه حقشون رو براشون بگیره.
البته که حرف حساب جواب ندارد، تا حالا از این دید به خودمان و مشکلات زنان نگاه نکرده بودم. به یاد کامنتهای مربوط به پستهای قتل دختر نوجوان به دست پدرش افتادم، کم نبودند تعداد زنهایی که حق را به پدرش داده بودند یا دخترک بینوا را مقصر و لایق کشته شدن میدانستند، چقدر دردناک است از خودی خوردن.
با توقف ماشین مقابل دانشگاه از فکر و خیال خارج میشوم.
پیاده شدم؛ سربرگرداندم تا تشکر کنم؛ ولی با جملهای که گفت، حرف در دهانم ماند.
- منتظر میمونم کارت تموم بشه.
romangram.com | @romangram_com