#سرنوشت_وارونه_پارت_79





ممنونم ازت))

((به تو مدیونم از میثم ابراهیمی))

وقتی رسیدیم من پیاده شدم و رو به حامد گفتم:شما بمونید من میام

سرشو تکون داد و رفتم داخل

تو لاوی هتل پیمان دیدم رفتم طرفش و با تعجب گفتم:تو اینجا چیکار میکنی؟

منو کشوند و برد تو یه سالن و در بست سالن خلوت بود کسی نبود

_امدم چمدون خانم بدم

_خوبه شما به همه چی فکر کردین

خیلی آروم زد تو سرمو گفت :با این مغزت همه کارارو خراب میکنی یکم دقت کن خواهشا

_چشم

_بیا اینم کیفت زود برو

_باشه مرسی

خواستم برم که گرفتمو و محکم لباشو گذاشت رو لبام و با شدت میبوسید

بعد گازی از لبم گرفت و گفت:اینم بخاطر همراهی نکردنت دفعه بعد کارتو درست انجام بده حالا برو دیگه

شیطونه میگه دوتا فن خالی کنی روش اون دکوراسیونش بیاری پایین

بزور میبوسه تازه تلبکارم هست بیشعور

رفتم بیرون از هتل حامد دیدم که خیلی ریلکس تو ماشین نشسته بود در ماشین باز کردم که نگام کرد و گفت:میخواین چمدونتون بزارید عقب؟

_نه مرسی همینجا خوبه

چمدونی که پیمان بهم داد کوچیک بود

خلاصه بعد از نمیدونم چندیقعه رسیدیم عمارت حشمتی

پیاده شدم رفتم داخل که حامد یه نفر صدا کرد

یه آقای حدود 45 ساله امد و گفت:امری داشتین؟

_خانم همراهی کن اتاقشون


romangram.com | @romangram_com