#سرنوشت_وارونه_پارت_128
_بله
_خوبه
ازم دور شد و گفت:یساعت دیگه مرخصی
اینو گفت و رفت
از بیمارستان امدیم بیرون و سوار ماشین پیمان شدیم پوپک زیر بغلمو گرفته بود که نیوفتم
وقتی سوار شدیم اونم را افتاد تو راه یه آهنگ گذاشته بود آهنگ شادی بود
خوب بود چندیقه ای منو شاد کرده بود
به تکونای پوک لبخند بیجونی میزدم همشم با آهنگ قر میداد
با آهنگ لبخونی کردم
((یه عُمره موجِ اون نگات ، هر جا که خواسته بُردتَم
آخه چشات فهمیده که یه عمره کشته مُردتم
منو کِشون کِشون بِبَر ، میخوام بیام توو دامِ تو
فقط دلم مونده اون هم سند زدم به نام تو
حرفامو میگم به تو که مَحرمِ اسرارِ منی
فقط برای خودمی و بخوای نخوای یارِ منی
وای از این وابستگی ، دلو سپردم دستِ کی
دستِ تو که فقط با حرف ، میتونی که رامم کنی
راهشو میدونستی و ، آخر هم تونستی و
فکر نمیکردی بشه که راحت منو خامم کنی
وای از این وابستگی ، دلو سپردم دستِ کی
دستِ تو که فقط با حرف ، میتونی که رامم کنی
romangram.com | @romangram_com