#سرآغاز_یک_احساس
#سرآغاز_یک_احساس_پارت_121

_پرهام:پس پاشو بیار ی چی بزن که ای زلزله بخونه

بلند شدم رفتم گیتارمو که پشت یکی از سخره ها که همه واسایلشونو گذاشته بودن اوردم

_مهسا:با ی دونه خوب نمیشه هااا

_شایان:اشکال نداره حالا بزن بعد که رفتیم ویلا باربدم میزنه که ی مفصل واسمون بخونه

شروع کردن به زدن....ماهرانه میزدم...از بچگی عاشق موسیقی بودم و کلاس میرفتم واسه همین مهارتم توش خیلی زیاد بود

صدای محشره هستی باعث تعجب همه شده بود

***************************

( آهنگ ساعت برگرد..از سوگند)

(بهتون پیشنهاد میکنم گوش بدید...چون تا گوش ندید حال نمیده)

هدف من،، توی گهواره مرد

رو ورق جوهری با اشکای خشک

نقاشی و مشگالی گنگ و....افکارم شده خرواری فوش

بحث این نیس که انسان کمه

بحث سر اینه چقدر سوگند خررره

چون با هرکی نشسته 1 ماله بعدش

طوری ازش خورده که چشماش تره

اینا تازه نیس عادت کردم و

خط به خط توی کاغذی غرقم

و شب به شب توی عالمی غرقم

که جونیم حروم شد ساعت برگرد

توی اتاق تاریک و تار

چشام بارید و نگام ی تاریخ شادی و

به یاد نداره و سالی ی بار

منتظر شادیم تو ثانیه هام


romangram.com | @romangraam