#همه_سهم_دنیارو_ازم_بگیر_(جلد_دوم)_پارت_34

فرشته لبخندي پر از تمسخر به کيان تحويل داد و گفت:جناب من مي تونم برم؟ آخه ديرم شده.

سروان با اخم گفت:خانوم شما اگه ديرتون بود تا اين موقع بيرون نمي موندين تا هر کي رد شده فکر ناجوري کنه و بخواين تو دردسر بيفتين.شمام با ما مياين تا خانواده تون بيان دنبالتون.

فرشته با التماس به سروان نگاه کرد که کيان دستش را رها کرد و همان لبخند پر از تمسخر را تحويلش داد.فرشته با التماس گفت:

-يعني چي؟ چرا آدمو اذيت مي کنين؟ من که راستشو گفتم.خودتونم شاهد بودين ديگه چرا بايد بيام؟

سروان بي توجه به آنها با کمک دو سربازي که همراهش بود آنها را سوار ماشين گشت کرد و به نزديکترين آگاهي برد.آنها پشت در بسته اتاقي روي صندلي نشستند.فرشته پر از ترس و استرس ناخان هايش را مي جويد.کيان خونسرد نگاهش کرد و گفت:خودت خواستي.

فرشته اخم کرد و گفت:بهتر از با تو بودنه.

-مي خوام ببينم چه جوابي براي عمو داري.

-تو دلمو خالي نکن، بعدم تو زور گرفتي براي رهايي از تو بود.

کيان با چهره ي گرفته گفت:اينقد نفرت انگيز شدم؟

فرشته نگاه از او گرفت و در دل گفت:ازت متنفر نيستم اما نمي بخشمت، نمي تونم.نه حداقل حالا.

در اتاق باز شد و سربازي بيرون آمد و گفت:برين داخل سرگرد منتظرتونه.

کيان و فرشته به دنبال هم داخل شدند.از ديدن نکيسا شرمنده سر پايين انداختند که نکيسا با حيرت گفت:

-شما دو تا اينجا چيکار مي کنين؟!

کيان با حرص گفت:از اين خانوم بپرس.

فرشته با پرخاش گفت:تو ول نمي کني، من کاري بهت نداشتم.

کيان با اخم گفت:پس اون همه کولي بازي جلو اون سروانه چي بود؟

فرشته براق شد و گفت:درست حرف بزن، حقم بود.نمي خواستم باهات بيام.

کيان با خشم گفت:حتما بايد آبروريزي مي کردي ها؟

نکيسا کلافه گفت:بس تونه، چرا هي بهم مي پرين؟ آدمو ديوونه مي کنين.

کيان عصبي و بي حوصله گفت:داداش من کار دارم، با اجازه ات بايد برم.اين همکارتم که زبون نفهم هر چي بهش ميگم هي ميگه ميريم اداره مشخص ميشه.خب مشخص شد.

نکيسا لبخند زد و گفت:باشه برو.فرشته برو تا کيان برسونتت.

فرشته حاضرجواب گفت:بچه نيستم، به پا هم نمي خوام.

نکيسا با آرامش گفت:شب شده مي دونم الان عمو شاپور نگرانه، با کيان بري خيال همه راحتتره.

کيان پوزخندي زد و گفت:خانوم اين همه دردسر درست کرد که با من نياد.حرفا مي زني نکيسا.

فرشته چشم غره ايي به کيان رفت.کيان دستي بالا کرد و گفت:من ميرم، خداحافظ.

romangram.com | @romangram_com