#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_149
... مادر نگران شد : برای چی مادر...نمی خواد آبروریزی کنی
عطا دیگر آن عطای همیشگی نبود لبریز از خشم : برو رضا ...وقتی مادرشو
به عزاش نشوندم یاد می گیره که نباید دنبال هر بچه قشنگی راه بیافته ...
!مخصوصا بچه ای که صاحبی مثه من داره
! از خشم نگاهش لرز به تنم نشست ، خدا به خیر بگذراند
هوای تو داره دنیامو می گیره
من از این اتفاق تازه خوشحالم
نفس های منو عطر تو پر کرده
از این احساس بی اندازه خوشحالم
کنارت راه می رم اوج می گیرم
کنارت عشق رنگ زندگی می شه
شروعم کن تموم واژه ها اینجان
شروعم کن تو هر جوری بگی میشه
سپردم قلبمو دست تو می دونم که
یادت بهترین تسکین دردامه
تو این دنیا همین که عاشقت باشم
romangram.com | @romangram_com