#سهم_من_از_با_تو_بودن_پارت_119
سرد و بی تفاوت گفتم : من توضیح خواستم ؟ برای من اصلا مهم
نیست ! فقط کاش خودتو جلوی این عمه خانوِم ظاهر یبن خراب نمی
. کردی
ــ فقط تو واسم مهمی ریحان ... می خواستم خیلی بهت خوش بگذره
... اما
ــ به من به حد کافی با اون همه خستگی خوش گذشت . نگران من
. نباش ... نگران حرفی باش که احتمالا پشت سرت می زنن
... ــ برام مهم نیست ... فقط تو
! ــ آره دیدم فقط من مهم بودم . دست بردار دیگه
سوار شدم ... پر از احساسات منفی بودم . نمی دانم از وجود او گرفتم
!یا عمه یا ناراحتی مادر ؟
چهره اش بر خلاف هنگام آمدن در هم و گرفته بود . فکر نمی کرد آنقدر
. زود عزم رفتن کنیم که حتی فرصت نکند در کنارمان بنشیند
. به هر حال برای من که بد نبود فقط از ساعت خوابم کم شده بود
جمعه بود خوشحال بودم که لااقل امروز را خانه هستم و می توانم به
مادر در مهمان داریش کمک کنم...دلم برای کمرش و آن دردی که امانش را
romangram.com | @romangram_com