#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_58

- تو راه تصادف شده بود

- اوکی ، زود باش منتظرا

جلسمون یکم بیشتر از اونی که فکر میکردیم طول کشید . انگار که جلسه توجیهیه ، کلی باهاشون سر و کله زدیم .

- چه قدر گیر بودن

همونجوری که از رو صندلی بلند می شم میگم :

- آره بابا فکم درد گرفت اینقدر حرف زدم

- اوضاع با بهار خوبه ؟

- چطور ؟

- صبحی بهار زنگ زده بود

- بهار .....؟

بهار و با تعجب میگم ، بهار به رهام زنگ زده بود .

- واسه چی

- گیر داده بود به این دختره بیچاره هر چی هم از دهنش دراومد به دختره گفت . از دست توام شاکی بود بد

پرونده ها رو از رو میز برمیدارم و میرم سمت در

- زنگ میزنم از دلش درمی یارم


romangram.com | @romangram_com