#روژان،_قربانی_یک_رسم_پارت_51
بچه ها مانتو هاشونو تنشون کرده بودن میخواستم برن . دایه تو آشپزخونه است .
هوا کاملا تاریک شده .
- دارید میرید
- با اجازتون ، ببخشید مزاحم شدیم
- خوش آمدید
دخترا با یه خداحافظی میرن سمت در که منم دنبالشون میرم .
- کاری داشتی زنگ بزن
- آره ، به منم زنگ بزن شاید جواب دادم
- ترانه بسه دیگه ، تو خسته نمی شی . قربونت برم کاری نداری ؟
- نه . مرسی که اومدید
بعد از اینکه بچه ها وارد آسانسور شدن در و می بندم و می یام داخل . میرم تو آشپزخونه
- مرسی که گذاشتید دوست هام بیان اینجا
- دوست هایی خوبی داری
یه لبخند می یاد رو لبم
- آره خیلی خوبن ، جای خانواده ی نداشتمو واسم پر کردن
romangram.com | @romangram_com