#رز_سیاه_پارت_52



حامد- خب اون مرده برای چی به این گروه اومدی؟





- حق با توع من دنبال یه نشون از اون اومدم.





نوید- تو چهر شو دیدی؟



- نه ماسک داشت.



حامد- با این حساب توی انبار کاه دنبال سوزنی.



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۴]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت92



تو دلم به افکارش پوزخند زدم . اخی حامد بیچاره نمیدونی چه قبری واسه خودت کندی! احمق کوچولو .



دلم میخواست داد بزنم اون آشغالی که زندگیمو از هم پاشوند پدر تو بود و‌شهامت زنده موندن نداشت و مثه یه سگ مرد.





دلم میخواست داد بزنم ،من اومدم که تورو نابود کنم هدف من بعد از یک سال تمیرین رزمی و کتک مفصل نابودیه توعه.





اما نه اونی که با نقشه دقیق جلو اومده منم نه نوشین و نه سارا دشمن تو نیستن در اصل عزرائیل تو منم.





من باید مادرتو پیدا کنم و تو با دستای خودت منو پیش اون میبری چون تنها هدف من و تنها بازمانده اون گذشته مبهم مادر توعه.نازنین مهدوی همسر امیرعلی پارسا.





این بازی رو من شروع کردم و خودم تمومش میکنم تو به من ثابت کردی که به هیچکس اعتماد نکنم‌.



ممنونم ازت بابت اخطار درمورد نوشین و سارا ، از قدیم گفتن آسیاب به نوبت

وقتش که بشه حق اون نوشین حقه بازو کف دستش میزارم .

اوه حتما باید از سارا درباره خاطرات دوران زندانش بپرسم.! اما حالا نه!



فرصت زیاده الان اولویت من تویی.



تو لغب ساده رو به من نصبت دادی شاید درباره نوشین و سارا اشتباه کردم.



اما در اصل تو ساده ایی ،نه نه تو یه احمقی که دروغ های منو به راحتی باور کردی!



هیچ‌نشانی رو دست امیر علی وجود نداشت ،اون لحضه نشان فقط یه الهام ناب بود!





نوید- برای امشب کافیه بعدا وقت بیشتری. خواهیم داشت.



حامد- صبح شده



رز- باشه پس فعلا تا فردا



نوید- روزت بخیر



با قدم های اهسته از اتاق خارج شدم کسل بودم ،طبیعی بود خوابم می اومد!



بازهم به هزاران سوال خوابم برد .....



رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۴]

[فوروارد از کانال صلیب عشق]

#پارت93



روز بعد وقتی از خواب توسط نوشین بیدار شدم هنوز کسل بودم اما برای اینکه بهم شک نکنن عادی برخورد کردم و خواب الودگیمو با پاشیدن اب سرد به صورتم از بین بردم.



ازاینکه کنارشون باشم بیزار بودم.اما چاره ایی نداشتم باید از هدفشون سر درمیاوردم‌.





زمان زیادی نمونده بود .طبق اطلاع حامد ما دوروز دیگه به ایران میرفتیم.



قاشقم رو توی ظرفم گذاشتم و از پشت میز بلند شدم.





نوشین- کجا؟

- حامد گفته برای اموزش بیشتر بعد از نهار برم اتاقش؟



نازگل- بعد از غذا تمرین رزمی معدتو بهم میریزه هااا!!!!



- نه زیاد نخوردم که سبک باشم. فعلا



از میز دور شدم هدف من نویدی بود که تنها از سالن خارج شد ،حالا که همه سرگرم بودن زمان مناسبی بود.





نوشین- نازگل این دختره چند وقته مشکوک شده.



- اره حق با توعه.



سارا- اووف انقدر شلوغش نکنین ،خودش گفت که واسه تمرین میره.



نازگل- ولی من اینطور فک نمیکنم ،چند وقته سر و سرش با این یارو حامد زیاد شده.





نوشین- میترسم همه چیو فهمیده باشه



سارا- بخدا که ذهن شما مسمومه.غذاتونو بخورین.





رز





- نوید صبر کن



- چیزی شده؟

romangram.com | @romangram_com