#رز_سیاه_پارت_47
خندید...
- بهتره قانعش کنی تا باهاش لج کنی.
- اره اینطوری بهتره ولی تو که بابامو میشناسی چقدر لج بازه. حالا منو ول کن زندگی مشترک چطوره؟
نگاهی بهم انداخت و دوباره به پرونده جلوش نگاه کرد همزمان در اتاق زده شد.
- بیا
چشم هامو ریز کردم این همون مردی بود که صبح بهم میخندید.
- سلام جناب سرگرد
- بیا نوید بیا که کلی کار داریم.
دقیقا روبروی من نشست و سرش رو به نشونه سلام تکون داد .مثل خودش فقط سرم رو تکون دادم و به ساعت روی میز ارمان نگاه کردم.
۱۹:۱۷
داشت دیرم میشد...
ارمان- خب من کامل درباره ماموریت و انجام وظیفت باهات حرف زدم درسته؟
- بله
- جایش برات مبهم بوده بگو
- نه کاملا متوجه شدم
- بسیار خب همکار تو توی این. راه روبروت نشسته سروان نوشین زمانی.
نیم نگاهی به ارمان انداختم و نگاه سردی به مرد شوخ روبروم انداختم . لبخند کنج لبش رو درک نمیکردم.
- خوشبختم نوید شاکر هستم.
چشمامو ریز کردم و لبخند مصنوعی زدم.
ارمان- آشنایی بیشتر باشه برای بعد ما زمان نداریم اخر هفته یه قرار ملاقات دارین اماده باشین.
رز سسسسیاااه🌠, [۲۹.۰۹.۱۷ ۰۱:۵۳]
[فوروارد از کانال صلیب عشق]
#پارت86
خیلی زود تر از اونچه فکرش رو میکردم اخر هفته فرا رسید و وقت انجام ماموریت بود.
ماسکم رو روی صورتم گذاشتم ،رنگش رو دوست داشتم.
بنفش بود با رنگ گلبهی لباسم همخوانی داشت.
کیف دستیمو برداشتم و سرویس طلایی که ارمان بهم داده بود رو انداختم.
آرمان- بیا بازش کن
تای ابرومو بالا دادم و جعبه روبرومو نگاه کردم
- این چی هست؟
- بازش کن.
قفل جعبه رو باز کردم ،سرویس ظریف روبروم واقعا زیبا بود.
- این چیه؟
- داخلش شنوت و دوربین کار گذاشته شده ،باید شب مهمونی بندازیش.
- باشه.....
برای اخرین بار نگاهی به خودم انداختم و از اتاقم خارج شدم....
باصدای رز انگار به خودم اومدم.
- هی نوشین تو حالت خوبه؟
به صورتش نگاه کردم عادی بود .ینی اون الان میدونست من درباره علاقم به نوید بهش دروغ گفتم؟
- تو کی اومدی؟
لبخند زد..
romangram.com | @romangram_com