#رقاص_های_شیطون_پارت_98


اول لباسامو آماده كردم و بعد رفتم تو آشپزخونه

تصميم گرفتم ماكاروني درست كنم .... تقريبا 1 ساعتي طول كشيد

بچه ها همه يه دور دوش گرفته بودن اما شروين هنوز نرفته بود حموم

بچه ها رو صدا زدم تا بيان غذاشونو بخورن

بازم شروين نيومد ... عذر خواهي كردم واز آشپزخونه خارج شدم

شروين روي مبل نشسته بودو دستاشو فرو كرده بود تو موهاش

سري تكون دادم و رفتم سمتش ودستمو گذاشتم رو شونش و صداش زدم:شروين

برگشت سمتمو گفت:بله؟

لبخند زدم و گفتم:پاشو برو دوش بگير و بعد بيا ناهارتو بخور

سرشو برگردوند و گفت:تو برو منم ميام

آهي كشيدم و نشستم كنارش و گفتم:اتفاقي افتاده؟

شونه اي بالا انداخت و گفت:نه چه اتفاقي؟

سرمو كج كردم و گفتم:وقتي ميشيني روي مبل و تو سكوت فقط دستتو فرو ميكني تو موهات يعني چيزي ناراحتت كرده ... زود بگو ببينم اوني كه ناراحتت كرده چيه؟

برگشت سمتمو گفت:تو

شوكه شدم .... با تعجب بهش نگاه كردم و گفتم:من؟

سرشو به نشونه ي مثبت تكون داد ... مظلومانه گفتم:چرا؟مگه چه كردم؟


romangram.com | @romangram_com