#رقاص_های_شیطون_پارت_90
باهم وارد آشپزخونه شديم و من يه ليست نوشتم و دادم دستش .... اميد همراه سامان رفتن تا خريد هارو انجام بدن
از آشپزخونه خارج شدم و رفتم سمت دخترا و گفتم:خيله خب شمام بيايين تو آشپزخونه كمك من
چهارتايي رفتن تو آشپزخونه
شروين و ترمه نشسته بودن و از جاشون تكون نميخوردن ... پوزخندي زدم و گفتم:اگه نميايين كمك بي زحمت يكم اينور و اونورو تميز كنين البته اگه به جاييتون بر نميخوره
برگشتم تو آشپزخونه ... بچه ها بهم حرف ميزدن و شلوغ بازي در مياوردن .... نيم ساعت باهم حرف زديم و بلاخره قرار بر اين شد كه لازانيا درست كنيم
اميد و سامان اومدن و وسايلارو دادن بهمون و دوباره رفتن
لبخندي زدم و گفتم:موافقين يكم شيطنت كنيم؟
همه موافقت كردن ... لبخند زدم مثل هميشه
آهنگي گذاشتم و همراه باهاش خوندم :
عشق منی تنها دلیل زندگیمی
آرزومی دلم به تو خوشه همه چیمی
عشق منی عمر منی اگه نباشی کم میارم
بچه ها هم همراهيم ميكردن و ميخوندن
عاشقتم دار و ندارمی دوست دارم دار و ندارمی دوست دارم
یه روز نمیبینمت انگاری مریضم
حق بده اینقدر عاشقت باشم عزیزم
romangram.com | @romangram_com