#رقاص_های_شیطون_پارت_48
پاهامو باز و بسته کردم و گذاشتمشون روی زمین و بالا تنمو کشیدم بالا
سامان اومد سمتمو لبخندی زد کمرمو گرفت و بلندم کرد و یه دور چرخوند و گذاشتم زمین
با زانو نشستم روی زمین دستمو گذاشتم روی زمین
امید پشتک زد و از روی سرم رد شد
خندیدم و بلند شدم
چند تا تکنو زدم و خواستم حرکت بعدی رو انجام بدم که چند تا از رقاصای خیابونی اومدنو خودشون شروع کردن به تکنو زدن
با تعجب بهشون خیره شده بودم
امید اومد کنارمو گفت:اینا کین ؟
شونه ای بالا انداختم و بهشون خیره شدم
خوب میرقصیدن اما انگار تازه کار بودن
سامان دست به سینه با پوزخند بهشون خیره شده بود
یه کلاه روی سرش بود
یکی از اون رقاصای خیابونی اومد و کلاهشو بردشت سامان خواست بره جلو که دستمو گذاشتم رو سینشو گفتم:بذار ببینیم چیکار میکنه
پسره کلاه سامانو کشید به پشتشو پرت کرد سمت ما
سامان کلاهشو گرفت و با عصبانیت بهشون خیره شد
پوفی کردم و رفتم جلوشون ایستادم
romangram.com | @romangram_com