#رقاص_های_شیطون_پارت_2


ايندفعه از دفعه ي قبل خيلي بهتر بود

برگشتم سمتشو گفتم:عالي بود همينطوري سعيتونو بكنين عالي ميشه

همشون لبخندي زدنو دوباره از نو شروع كرديم

تقريبا يه نيم ساعتي ميشد كه بي وقفه داشتيم تمرين ميكرديم واقعا ديگه از نفس افتاده بودم

نفس عميقي كشيدم و برگشتم سمتشونو گفتم:خب بچه ها خوب بود بيشتر تمرين كنين حالا برين استراحت كنين تا يكي دوساعت ديگه دوباره بايد تمرين كنيم

همشون بي هيچ حرفي رفتن داخل

نفس عميقي كشيدم و سيستم پخش رو خاموش كردم نشستم روي صندلي و به فكر فرو رفتم

اين مسابقات همه ي زندگي ما بود بايد ميبرديم اما با وجود گروه حريف خيلي سخت تر ميشد هر چند ما هم چيزي از اون گروه كم نداشتيم اما بايد تلاش ميكرديم

بايد اين 5دوره مسابقات رو ميبرديم تا بريم فينال سه روز ديگه اولين مسابقه شروع ميشه با گروه شكست ناپذيران هه عجب اسمي ما هنوز اسم مشخصي براي گروهمون نداشتيم هرچند زيادم مهم نبود

بي حال از جام بلند شدم و رفتم تو خونه سيمين و سوگل باهم رفته بودن حموم اخه يكي نيست بگه حيا نميكنين دوتايي ميرين حموم واقعا كه

رفتم روي مبل نشستم تا سيمين و سوگل بيان بيرون تا بتونم برم حموم

سپيده و ساناز داشتن يه سري حركاتو باهم تمرين ميكردن هميشه از برترين هاي گروه بودن سيمين و سوگل هم همينطور اما كنار كارشون گاهي شيطنت هم بخرج ميدادن

بعد از نيم ساعت انتار بلاخره اومدن بيرون با غرغراي هميشگي من مواجه شدن

رو بهشون گفتم:شما خجالت نميكشين دو نفره ميرين حموم هان؟حيا ندارين؟برين لباساتونو بپوشين تا سرما نخوردين يالله

سوگل و سيمين سرشونو انداختن پايين و با ترس از كنارم گذشتن و رفتن تو اتاق

پوفي كردم و رفتم تو حموم


romangram.com | @romangram_com