#پرنسس_مرگ_پارت_57


رایان کیف پولشو از جیبش بیرون آورد و چند دلار ازش خارج کرد.

رایان:بفرمایید.

فروشنده پول رو گرفت:می خواید جعبشو هم براتون بیارم؟

رایان:ممنون می شم.

فروشنده دوباره از پله ها بالا رفت و مشغول گشتن شد.رایان جوری که پیرمرد نشنوه رو به من گفت:

رایان:مگه قرار نبود زود برگردی؟

من:چیزی جز عذرخواهی ندارم که بگم.

رایان:تو باید یاد بگیری وقت شناس باشی.سرباز من باید زمان رو در نظر بگیره!

من:یادم می مونه.

رایان:واقعا این گردنبند رو دوست داشتی؟


romangram.com | @romangram_com