#پرنسس_مرگ_پارت_48
توی تالار ظاهر شدم.رایان مثل همیشه مقتدرانه به تخت فرمانرواییش تکیه زده بود.چشمش به من افتاد:
رایان:لیا.
من:بله سرورم.
رایان:تو دیگه لازم نیست انسان شکار کنی.یه ماموریت جدید برات دارم.
من:امر بفرمایید.
رایان:می خوام به یه نفر آموزش بدی.
من:باید به کی آموزش بدم؟
رایان:الان می فهمی.
و بعدش یه نفرو صدا زد:رونیا!بیا تو!
در بزرگ تالار باز و یه دختر وارد شد.موهای طلایی.لباس بنفش روشن کوتاه که تازانوش می رسید و کفش پاشنه بلندی به همون رنگ به همراه شلوار جورابی سفید و بال کبوتری! یه فرشته اینجا چیکار می کرد؟
romangram.com | @romangram_com