#پرنسس_مرگ_پارت_28
من:اما من چه ربطی به اونا دارم؟یه شیطان هیچ چیز مرتبطی نسبت به خاکی ها نداره!
؟:هه....واقعا این طور فکر می کنی؟
من:پس چه طوری باید فکر کنم؟
؟:بعدا می فهمی.
اینو گفتو بلند شد و پشتشو به من کرد .خواست از در بیرون بره که صداش زدم:
من:هی!نگفتی کی هستی و اینجا چه خراب شده ایه!
؟:می تونی رایان صدام کنی کوچولو!اینجا هم قصر منه!
رفت بیرون.کوچولو!به من گفت کوچولو!این دیگه خارج از محدوده ی تحمل منه!پدرمم تا حالا بهم نگفته بود کوچولو اما این شازده نو رسیده جرأت کرده به من بگه کوچولو!
با خودت وداع کن شازده! کینه ی من بدجور شتریه!با همین یه کلمه گور خودتو کندی! داشتم همین طور تو ذهنم واسش خط و نشون می کشیدم که یه خدمت کار که اونم از بال نداشتش معلوم بود نه شیطانه و نه فرشته وارد اتاق شد و جلوی من تعظیم کرد:درود بانو!من از این به بعد ندیمه شخصی شما هستم .هرچه لازم دارید امر بفرمایید تا انجام بدم .
من:سلام.راحت باش .نمی خواد رسمی باشی!
ندیمه:اما من این اجازه رو ندارم بانو!
romangram.com | @romangram_com