#پرنسس_مرگ_پارت_12

من:من واقعا معذرت می خوام.

سوفی : تو چرا معذرت می خوای تو که اونو نکشتی؟

من:اما من باعث و بانی اتفاق 16 سال پیشم.این من بودم که با دنیا اومدنم اتحاد فرشته ها و شیاطین رو بهم زدم .همه ی اینا به خاطر منه.

سوفی:چرا؟مگه تو کی هستی ؟ چرا با به دنیا اومدن تو این اتفاق شوم افتاده؟

به نقطه نا معلومی خیره شدم:من:هه....چون....من....فرزند ابلیسم.دلیل این اتفاق رو هم دقیقا نمی دونم اما اینو می دونم که همش به خاطر وجود من اتفاق افتاده!

از قیافش معلوم بود کپ کرده و نمی تونه از شک بیاد بیرون.دستم رو جلوی صورتش تکون دادم تا شاید از هپروت بیرون بیاد.پلک هاش رو چند بار به هم زد و با تعجب شروع کرد به حرف زدن:

سوفی:تو...تو...دختر ابلیسی؟ اما این غیر ممکنه !اخه چطور؟اصلا تصورش هم غیر ممکنه!

من:چرا سوفی!ممکنه!نگاه کن من یه شیطانم نه یه فرشته .

سوفی:یعنی تو واقعا دختر اون رانده شده ای؟

بشکنی زدم و با یه لبخند پیروز مندانه ای گفتم:آره.دقیقا.صفت خوبی رو براش انتخاب کردی .رانده شده!یادم باشه خودمم از این به بعد به همین اسم صداش کنم.

سوفی:مسخره بازی در نیار لیا!الان موضوع جدیه!

romangram.com | @romangram_com