#پرنسس_مرگ_پارت_102

رایان:من اعصاب داشتم! تو که اومدی بیچاره به فنا رفت!

من: اوو! جدی!

رایان:کارتو بکن و این قدر فک نزن!

چشمامو توی حدقه چرخوندمو چاقو رو بین مشتم گرفتم.مثل رایان سریع کشیدم تا کمتر درد بیاد.دستمو گرفتم بالای ظرف.رنگ خونم سیاه بود و با خون قرمز رایان ترکیب شد.(خون شیاطین سیاهه و لیا الان یه شیطان کامله)

دو خون در جام به چرخش در اومدن.انگار که یه چیز نامرئی اونو هم می زد و کم کم رنگ خون به قرمز مخملی شباهت پیدا کرد. چرخش متوقف شد.رایان جام رو برداشت و به طرفم گرفت:

رایان:بخورش.

من:چی! بخورمش! عمرا!من خون تورو نمی خورم!

رایان:می خوای خوب شی یا نه!

من:آره ولی نه این جوری!

رایان:پس چه جوری!راه دیگه ای وجود نداره!

من:آخه...

romangram.com | @romangram_com