#پونه_1__پارت_51
_ خب ديگه من برم.به بچه ها سلام برسون.
_به سلامت.بازم اين ورا بيا.
_ حتما.
حرفاي نگين و پيمانو ميشنوم و حس بدي بهم دست ميده و از مغازه ميزنم بيرون و ميشنوم که پسره خطاب به خواهرم ميگه:
_ راستي فرزاد سراغتو ميگرفت.
_ ولش کن پسره رو ،ازش خوشم نمياد.يه تخته ش کمه.
باز صداي خنده ي پيمانو ميشنوم و بعد هم صداي خداحافظي کردنشونو.نگين که مياد بيرون جعبه اي رو که عروسک توشه محکم ميگيرم و با غيظ مي پرسم:
_ اين پسره کي بود؟
خيلي خونسرد مي پرسه:
_ اين؟
مي ايستم جلوش و شالشو ميکشم جلو:
_ آره اين پسره؟فاميلتون بود؟
بازم شالشو عقب ميکشه و ميخنده:
_ نه بابا.يه دوست بود.
با چشماي گشاد شده، بهش خيره ميشم:
_ دوست؟!
لبخند ميزنه و جواب ميده:
_ دوست من که نه.دوست دوستم بود.
بعداز کنارم رد ميشه و ميگه:
_ زود باش بريم تا شب نشده.
يه لحظه با حيرت همونطور مي ايستم و بهش زل ميزنم.به اون دختر پونزده ساله که با ناز و ادا راه ميره و نگاهها رو متوجه خودش کرده.حالا کم کم معني نگاههاي پسرايي رو که بر مي گردن نگاش مي کنن و حرفاي پيمانو ميفهمم.خدايا!اين دختر...
_ پونه!
صدام که مي کنه به خودم ميام.با تعجب برگشته و نگام ميکنه:
_ چرا ماتت برده؟!بيا بريم دير شد.
به ناچار همراهش ميرم و همونطور که دنبالشم از خودم مي پرسم يعني ممکنه با پسري هم دوست باشه؟و ...اصلا اين داره چيکار ميکنه؟!با کي رفت و آمد داره؟!دوستاش کين؟!با اين سر و وضع مياد بيرون که پسرا ببيننش؟
از فکرايي که در مورد خواهرم به ذهنم راه پيدا مي کنن، خجالت ميکشم و خودمو سرزنش ميکنم. تصميم ميگيرم حتما در اين مورد ازش بپرسم و باهاش حرف بزنم.آره حتما بايد اين کارو بکنم.نبايد زود قضاوت کنم...
با اين فکرا سعي ميکنم خودمو مشغول خريد کنم.
با پول کمي که همراهمه يه عطر براي باران مي خرم و يه جعبه شريني ميگيرم و بالاخره از اون پاساژ کذايي که اصلا از محيطش خوشم نيومده ميايم بيرون و پياده ميريم سمت خونه ي آرمين و همين ميشه که باز دلشوره ي من شروع ميشه اما نگين بي خيال و بي خبر تمام حواسش به دور و برشه و مدام به پشت سرش نگاه ميکنه و من اونقدر نگران رو به رو شدن با بارانم که توجهي به اين رفتاراي اون نشون نميدم و همين که ميرسيم جلوي خونه ي آرمين ،قلبم که تند ميزنه، شروع ميکنه به تندتر و تندتر کوبيدن.و نگين که دستشو ميبره سمت دکمه ي آيفون، عقب ميرم و با ترس به در نگاه ميکنم.
_ دايي؟!خونه اي؟!منم نگين ،باز کن.
romangram.com | @romangram_com