#پونه_1__پارت_147
_ بگيرش خواهري.دست داداشتو رد نکن.
از حرفش حس خوبي بهم دست ميده و لبخند ميزنم و توي دلم خطاب بهش ميگم:
_ کاش واقعا داداشم بودي.
و نگاهم در همون حين به شراره ميفته که ساکت و صامت مارو نگاه مي کنه و سرمو ميندازم پايين و از کاوه تشکر مي کنم:
_ ممنون.
_ خواهش ميکنم.قابل شما رو نداره زن داداش.
باز ميگه زن داداش و من مي دونم داره بدجنسي مي کنه و هيچي نميگم و اين وسط کتايون با حسرت ميگه:
_ خوش به حالت پونه.من هر قدر به اين کاوه گفتم بيا گوشيتو با مال من عوض کن قبول نکرد که نکرد ولي الان گوشي خودشو داد به تو.
_ اين يعني پونه جون ميشه گوشيتو با مال من عوض کني؟
کاوه اين جله رو که به زبون مياره خطاب به من ميگه:
_ گولشو نخوريا پونه.اينو دادم واسه خودت به هيشکي هم نميديش.حتي کيان.
کيان مي خنده و و کتايون با حرص ميگه:
_ حالا انگار اين گوشيه چه تحفه اي هست!
کاوه با خنده ميگه:
_ فعلا که چشمت دنبالشه.
از حرفش خنده م ميگيره و ذوق زده از داشتن يه گوشي جديد ياد آرمين مي افتم.بيچاره حتما تا الان خيلي نگرانم شده!با اين فکري که به ذهنم راه پيدا مي کنه و با ياد آوري دوباره ي آرمين در حاليکه کنار کيان نشستم.يه حس عذاب و ناراحتي آزارم ميده.به کيان نگاه مي کنم که مشغول حرف زدن با کاوه شده و از خودم مي پرسم من دارم چيکار مي کنم؟!کنار کيانم و نامزد اون بعدش دارم به يکي ديگه فکر مي کنم؟!اين يعني چي؟!چه معنايي مي تونه داشته باشه جز خيانت؟!چرا...چرا من نمي تونم اين احساسي رو که به آرمين پيدا کردم از ذهنم و دلم بيرون کنم؟!آخه چرا نميشه؟!
گوشي رو با اين فکرايي که توي ذهنم مي چرخن روشن مي کنم و به محض روشن شدنش چند تا پيام پشت سر هم ميرسن.اما خوشبختانه رو سايلنته و صداي زنگشو کسي نميشنوه و هيچ کس هم سوال نمي کنه اين کيه که مجبور بشم دروغ سر هم کنم.
(2)
به خونه که ميرسم همين که پا توي اتاقم ميذارم به جاي عوض کردن لباسام شروع مي کنم به نوشتن پيام براي آرمين.پيامايي که فرستاده بود نشون ميدادن چقدر نگران شده و ترسيده به خاطر خاموش بودن گوشي و در دسترس نبودنم.پس بايد از نگراني درش بيارم:
_ سلام آرمين.ببخشيد اگه جوابتو ندادم و ترسوندمت.گوشيم افتاد زمين و شکست.
پيامو سريع براش مي فرستم و همزمان در اتاق باز ميشه و مادرم مياد تو.با اومدنش هول ميشم و فکر مي کنم الانه که باز خواستم کنه و شک کنه و از ترس گوشي رو ميذارم توي جيب مانتوم.اما اون که مشخصه کاملا خسته ست خميازه اي مي کشه و در حاليکه مانتوشو در مياره ميگه:
_ پونه مامان! ميشه پتومو از تو کمد در بياري و کولرو روشن کني؟
سرمو تکون ميدم و بعد از روشن کردن کولر سريع براش يه پتو و بالش ميارم و ميگم:
_ کاش اين عادت رو زمين خوابيدنو ترک مي کردين يه تشک مينداختين .
بازم خميازه مي کشه.روسريشو در مياره و موهاي خرمايي بلندشو باز مي کنه و جواب ميده:
_ ترک عادت موجب مرض است.
_ مامان!
romangram.com | @romangram_com