#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_74


سام سری تکان داد و در را با کلیدش باز کرد و وارد شد. در را باز گذاشت و نسترن و نیایش هم سریع دنبالش وارد شدند.سام کلاهش را برداشت و گفت:

- یونس سوئیچ و آورد؟

نسترن خودش را روی کاناپه انداخت و گفت:

- آره.

بعد با خنده اضافه کرد:

- مامان رو نکرده بود از این مدل آشناها داره.

نیایش راهش را به سمت آشپزخانه کج کرد و سام با نگاهش او را تعقیب کرد و در جواب نسترن گفت:

- چطور؟

نسترن خنده سرخوشی کرد و گفت:

- هیچی همین جوری.

سام ابرویی بالا انداخت و گفت:

- همین جوری؟

نسترن پا روی پا انداخت و گفت:

- بحث و عوض نکن. بگو ببینم مهمونی از ما بهترون چه خبر بود؟

سام مقابل او نشست و گفت:

- از کجا می دونی رفتم مهمونی از ما بهترون؟

- تابلوه. امثال ما نه وقت این کارارو دارن نه پولشو. بد می گم.

سام شانه ای بالا انداخت. نیایش از توی آشپزخانه داد زد:

- نسکافه نداری؟

سام به سمت او چرخید و گفت:

- من خوابم میاد ها. نمی خوام تاصبح بیدار باشم.

نیایش از همان توی آشپزخانه گفت:

- تو که خسیس نبودی..

romangram.com | @romangraam