#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_104
سام ابرویی بالا انداخت و گفت:
- حالا تو چرا حرص می خوری؟
نیایش شانه ای بالا انداخت و گفت:
- حرص نخوردم. فقط برام سوال بود.
معصومه خانم با خنده گفت:
- فکر کنم شام اون شب هم بی تاثیر نبود. ندیدی مادر و پسر چه به به و چه چهی راه انداختن وقتی فهمیدن دست پخت نسترنه.
سام با لبخند چایش را تمام کرد و بلند شد و گفت:
- آدرس خونه شون و بدین من برم یه پرس و جویی بکنم. به هر حال باید بدونیم کی ان و کجان.
معصومه خانم بلند شد و سری تکان داد و رو به نیایش گفت:
- برو یه قلم کاغذ بیار آدرس بنویسم.
نیایش سنگین از جا بلند شد و به سمت اتاقش رفت و با یک قلم و کاغذ برگشت.معصومه خانم آدرس را نوشت و گفت:
- خدا خیرت بده. دل خوشیه دخترای منم تویی.
سام دوباره نگاهی به نسترن انداخت و با یک خداحافظی کوتاه از خانه خارج شد.
چند دقیقه ای بود که به کمدش زل زده بود.حوله حمامش دور کمرش بود و هنوز از موهایش آب می چکید. از یاد آوری حرف نیایش خنده اش گرفته بود. اینکه گفته بود یک لباس درست و حسابی بپوشد. انگار همین حرفش باعث شده بود توی پوشیدن اسپرت و رسمی مردد باشد. پیراهن هایش را زیر و بالا کرد. آخرش یک پیراهن مشکی بیرون کشید و روی تخت انداخت. آب موهایش را با حوله گرفت و بعد سشوار کشید. کمی ژل زد تا این همه لخت و روی صورتش سر نخورند.
بعد هم پیراهن مشکی اش را با یک شلوار پارچه ای راسته مشکی پوشید. رفت توی اتاق پدر و مادرش و کمد پدرش را باز کرد. یک کراوات قرمز رنگ با راهای اوریب سفید یاردگار شب ازدواجشان توی کمد پدرش دیده بود. کراوات را برداشت و دور گردنش انداخت توی آینه نگاهی به خودش انداخت. بلد نبود گره اش بزند. اصلا لازم بود؟ خوب قرار نبود که کت بپوشد. لااقل با این کراوات کمی رسمی می شد نه خیلی اسپرت نه خیلی رسمی.
کراوات را گذاشت روی گردنش گره نزده باشد. موهایش را دوباره توی آینه چک کرد و به سمت در خانه رفت. همانجور که از پله بالا می رفت آرام آرام آستین ها را هم به سمت بالا تا می زد. آستین هایش را که تا آرنج تا زد رسید جلوی خانه معصومه خانم. زنگ را زد و منتظر ماند. در به فاصله چند ثانیه باز شد. نیایش مقابل سام ایستاده بود و بدون هیچ حرفی سام را نگاه می کرد. سام با خنده گفت:
- چیه؟
نیایش پلک زد و گفت:
- ای وای گفتم این آقا پسر غریبه خوشتیپ کیه. محمد سام تویی؟
سام اخم کوچکی کرد و گفت:
- چی قرار شد؟ قرار شد منو سام صدا کنی.
- اوف. باشه. چیه حالا چکار داری؟
سام کراواتش را با یک حرکت از روی گردنش کشید و گفت:
romangram.com | @romangraam