#پارک_پارت_95


مامان – سلام.چطوری؟

- سلام مامان جونم.خوبم.تو چطوری؟

- منم خوبم.مدرسه خوب بود؟

- آره عالی بود.از اولش حرف زدیم تا آخرش.

مامانم خندید و گفت:

- خوش بحالتون.بدو سریع لباساتو عوض کن،دست و روتو بشور بیا ناهار.

- آخ جون ناهار.

سریع و سِیر لباسامو عوض کردم،دستمم شستم و نشستم پشت میز و مامانم ناهارو گذاشت جلوم.

- به به چه کردی.

- بله دیگه.گفتم روز اولی برات فسنجون درست کنم.

- خیلیم خوب.

بعد از اینکه غذامو خوردم،با یه تشکر از مامان،خودمو ولو کردم تو تختم و تا خود 7 یه سره خوابیدم.بله دیگه،یه همچین آدمیم من :-D

از اتاقم رفتم بیرون ک دیدم آرتا هم روی مبل نشسته و چندتا کتاب دستشه.رفتم پیشش نشستم و گفتم:

- شروع شد؟

با تعجب سرشو آورد بالا و گفت:

- چی؟

- خر زدنای تو.

یه نیشخند زد و گفت:

- چند ماه راحت بودیم،حالا دیگه موقع خر زنیه.

romangram.com | @romangram_com