#پارک_پارت_81


با صداش به خودم اومدم:

- بریم؟

چشم ازش گرفتم و گفتم:

- بریم.

بعد از اینکه با مامان و بابا خدافظی کردیم،رفتیم توی حیاط که در باز شد،دِلی و شادی و شایان و ارشیا ریختن داخل و با هم گفتن:

- سلـــــــــــــام.

من و آرتا خندیدیم و گفتیم:

- سلـــــام.

یکی یکی با همشون احوال پرسی کردم تا رسیدم به ارشیا.لپمو کشید و گفت:

- آرتی خانوم چطوره؟

- خوبم.تو شِطوری؟

- تو رو دیدم خوب شدم.

آرتا – بریم بچه ها؟

همه با هم گفتیم:

- بریم.

آرتا ماشینشو آورد بیرون و شایان و شادی سوار ماشین آرتا شدن،من و دِلی هم رفتیم با ارشیا.ارشیا کنترل ضبط رو برداشت و داد دست من و گفت:

- یه چی روشن کن بخونه تا میرسیم.

منم بعد از یخورده بالا پایین کردن،روی این آهنگ وایسادم:

♫♫♫

romangram.com | @romangram_com