#پارک_پارت_68


- وای چی شد؟جریان سهنده؟

( توجه:سهند پسر عمه ی دارامه که دلارام خیلی دوسش داره ولی سهند اونو فقط به چشم دختر دایی میبینه. )

- آره آره آره.

- خب بگو چی شده؟

- تلفنی نمیشه.میای عصر بریم پارک واست تعریف کنم؟ساعت 7؟

- اوهوم.به شادی هم بگیم بیاد؟

- آره آره به اونم بزنگ بگو بیاد.

خندیدم و گفتم:

- معلومه خیلی خوشحالیا.

- وای خوشحال مال یه دقیقمه.

- خیله خب حالا ذوق مرگ نشی.

- نه باو.پس تا عصر بای.

- بای.

تلفن رو که قطع کردم،همینجور که شیر کاکائومو میخوردم،داشتم به شادی هم اس ام اس میزدم که عصر بیاد پارک که یهو در باز شد و آرتا پرید داخل و گفت:

- پِــــــــــــخ.

گوشی به دست و شیر کاکائو به دهن و با چشمای گشاد شده داشتم آرتا رو نگاه میکردم.بسم الله…جنی شده نکنه؟

تا منو دید،وا رفت و گفت:

- اِ تو که بیداری.خیر سرم فکر کردم اولین نفرم که بیدار شدم،میخواستم بیام تو رو هم از خواب بیدار کنم.

- اینجوری که سکته میزنم تو خواب.

romangram.com | @romangram_com