#پارک_پارت_146


- به نظرت تموم این جریانا از کجا شروع شد؟جرقه ی عشقمون از کجا زده شد؟چی شد که عاشق شدیم؟

- میدونی تموم اینا از کجا شروع شد؟

- از کجا؟

- از پارک.

- پارک؟

- آره پارک.همون بار اولی که تو اومدی،همون روزی که من بعد از یک ماه با بچه ها اومدم پارک.به نظرم خواست خدا بود که اون روز ما همدیگرو ببینیم.من که میگم جرقه ی عشقمون توی پارک زده شد.

- اوهوم راست میگی…حالا یعنی اسم این دفتر رو بذارم پارک؟

- آره.بهش میاد.

صفحه ی اول دفتر رو باز کردم و بزرگ نوشتم “پارک”…

تا دفتر رو بستم،یهو دردم گرفت:

- آخخخخ…

ارشیا هول شد و ولم کرد و گفت:

- وای وای چی شد؟وقتشه؟

خندیدم و گفتم:

- نه بابا وقت چیه؟هنوز زوده.

- پس چرا دردت گرفت؟

- آخه لگد زد.

- ووش قربون گل پسر بابا که هنوز نیومده داره شیطونی میکنه.

خندیدم و دستمو گذاشتم روی شکمم و به این سه سال فکر کردم:

romangram.com | @romangram_com